پارت ۲۰
پارت ۲۰
ویو نامجون
صدای مبهم و نامشخصی میشنیدم . مدام اسمم رو صدا میزد
نامجون...نامجون...نامجون...
ویو جیمین
رفتم پیش نامجون . همون موقع هم حال خوشی نداشت
نباید این کارو باهاش میکردیم... سعی کردم صداش کنم
با وحشت از خواب پرید . صورتش پر از عرق سرد بود.. تند تند نفس میکشید و چشماش حالت عذاب واری داشت
نگرانش بودم .
~تو حالت خوبه نامجون؟!(نگران)
با ترس و شک بهم خیره شد.
+ج...جیمین...جیمین (ترس)
~بله نامجونا!؟(نگران)
در باز شد و جیهوپ اومد داخل
×هی همه چی اوکیه؟(لبخند)
~نه!(نگران)
یه لحظه انگار بهش برق وصل کردن
عقب عقب میرفت. تعجب کرده بودیم از رفتاراش..
~تو چته؟!(نگران)
حتی زبون باز نکرد . همون جا افتاد و بیهوش شد
هراسون به اورژانس زنگ زدیم . جین مداوم اشک میریخت و خودش رو مقصر میدونست
از همون اولم بهشون گفتم ایده چرتیه
بعد از بردنش به بیمارستان یکم آروم شد
دکتر گفت بخاطر شک شدیدی که بهش وارد شده بیهوش شد.
"فلش بک به بعد بیمارستان"
+یکیتون بهم بگید چه خبره اینجا(جدی و آروم)
~ما...ما فقط میخواستیم برای تولدت سوپرایزت کنیم(ناراحت)
+چی میگی جیمین؟ من هیچی نمیفهمم... واقعا نمیدونم چیکار کنم ! حتی نمیدونم الان هنوز خوابم یا بیدارم!! یکی منو بیدار کنه ، یکی به من بگه چه خبره(بلند و کلافه)
-آروم باش . بهمون بگو چی شده نامی؟
+اول...اول یکی منو بزنه تا مطمئن شم خواب نیستم.
جیهوپ نیشگونی ازش گرفت
متعجب بهمون خیره شد
+پس...پس همش خواب بود ؟ یعنی...یعنی من تو خواب ، خواب دیدم؟!(خوشحال)
~از چی حرف میزنی؟
+من...من خواب دیدم همه اینا الکیه. من...تو خوابم ۲ مارس بودم ؛ اون جا تو همش انکار میکردی که جین و جیهوپ هستن . وای اصن نمیدونم کدومو باور کنم. تو خوابم انگاری تمام این اتفاقات خواب بود.. میفهمید چی میگم؟!
×~-نه //:
+ببینید... اولش یه چیزو بهم بگید. من...من حالم سر همون قضیه س..سرطان جین بد شد؟(ناراحت)
×آره...ولی ما میخواستیم همینو بگیم بهت
+چیو!!(تعجب)
~همش نقشه بود نامی . میخواستیم برای تولدت سوپرایزت کنیم... فکر نمیکردیم اینطور حالت بد شه (ناراحت)
عین برق گرفته ها پاشد و دستش رو روی سرش گذاشت
+دیگه نمیکشم . دیگه مغزم سوت میکشه
-آروم باش ... لطفا بگو چی شده (نگران)
+من...من یه خواب مزخرف دیدم ؛ تو خواب شما وجود نداشتین . تو خوابم فکر میکردیم تو و جیهوپ هذیون و یه خوابید . یعنی اصن چطور بگم؟ انگاری شما وجود نداشتین. من در مورد شما میگفتم و جیمین همه رو انکار میکرد ؛ اصن تو خوابم اینجا نبودم ... وایییییی بیخیالش بشید. دیگه مغزم نمیکشه
😈😂
ویو نامجون
صدای مبهم و نامشخصی میشنیدم . مدام اسمم رو صدا میزد
نامجون...نامجون...نامجون...
ویو جیمین
رفتم پیش نامجون . همون موقع هم حال خوشی نداشت
نباید این کارو باهاش میکردیم... سعی کردم صداش کنم
با وحشت از خواب پرید . صورتش پر از عرق سرد بود.. تند تند نفس میکشید و چشماش حالت عذاب واری داشت
نگرانش بودم .
~تو حالت خوبه نامجون؟!(نگران)
با ترس و شک بهم خیره شد.
+ج...جیمین...جیمین (ترس)
~بله نامجونا!؟(نگران)
در باز شد و جیهوپ اومد داخل
×هی همه چی اوکیه؟(لبخند)
~نه!(نگران)
یه لحظه انگار بهش برق وصل کردن
عقب عقب میرفت. تعجب کرده بودیم از رفتاراش..
~تو چته؟!(نگران)
حتی زبون باز نکرد . همون جا افتاد و بیهوش شد
هراسون به اورژانس زنگ زدیم . جین مداوم اشک میریخت و خودش رو مقصر میدونست
از همون اولم بهشون گفتم ایده چرتیه
بعد از بردنش به بیمارستان یکم آروم شد
دکتر گفت بخاطر شک شدیدی که بهش وارد شده بیهوش شد.
"فلش بک به بعد بیمارستان"
+یکیتون بهم بگید چه خبره اینجا(جدی و آروم)
~ما...ما فقط میخواستیم برای تولدت سوپرایزت کنیم(ناراحت)
+چی میگی جیمین؟ من هیچی نمیفهمم... واقعا نمیدونم چیکار کنم ! حتی نمیدونم الان هنوز خوابم یا بیدارم!! یکی منو بیدار کنه ، یکی به من بگه چه خبره(بلند و کلافه)
-آروم باش . بهمون بگو چی شده نامی؟
+اول...اول یکی منو بزنه تا مطمئن شم خواب نیستم.
جیهوپ نیشگونی ازش گرفت
متعجب بهمون خیره شد
+پس...پس همش خواب بود ؟ یعنی...یعنی من تو خواب ، خواب دیدم؟!(خوشحال)
~از چی حرف میزنی؟
+من...من خواب دیدم همه اینا الکیه. من...تو خوابم ۲ مارس بودم ؛ اون جا تو همش انکار میکردی که جین و جیهوپ هستن . وای اصن نمیدونم کدومو باور کنم. تو خوابم انگاری تمام این اتفاقات خواب بود.. میفهمید چی میگم؟!
×~-نه //:
+ببینید... اولش یه چیزو بهم بگید. من...من حالم سر همون قضیه س..سرطان جین بد شد؟(ناراحت)
×آره...ولی ما میخواستیم همینو بگیم بهت
+چیو!!(تعجب)
~همش نقشه بود نامی . میخواستیم برای تولدت سوپرایزت کنیم... فکر نمیکردیم اینطور حالت بد شه (ناراحت)
عین برق گرفته ها پاشد و دستش رو روی سرش گذاشت
+دیگه نمیکشم . دیگه مغزم سوت میکشه
-آروم باش ... لطفا بگو چی شده (نگران)
+من...من یه خواب مزخرف دیدم ؛ تو خواب شما وجود نداشتین . تو خوابم فکر میکردیم تو و جیهوپ هذیون و یه خوابید . یعنی اصن چطور بگم؟ انگاری شما وجود نداشتین. من در مورد شما میگفتم و جیمین همه رو انکار میکرد ؛ اصن تو خوابم اینجا نبودم ... وایییییی بیخیالش بشید. دیگه مغزم نمیکشه
😈😂
۲.۴k
۰۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.