یادیگارد ایرانی من🖤🥷
یادیگارد ایرانی من🖤🥷
جیمین: ولی فک کنم خانواده تو دستپخت خیلی خوبی داشتن
چون بچشون خیلی خوشمزس
نازنین: هجم زیادی از خون رو زیر پوستم حس کردم ضربان قلبم خیلییی بالا بود حس میکردم الان از دهنم میزنه با یه ماشین مسابقه مرحله یک(مسابقه ماشین هاست)میزنه بیرون
جیمین: دست از بوسه زدن به گردنش برداشتم و به طرف دیگه از گردنش رفتم بوسه زدم و لبم رو برداشتم
ضربان قلب؟؟
نازنین: فهمیده بود قلبم خیلی تند میزد و این دقیقا تحقیر بود
ولم کن جیمین
جیمین: من ولت کردم ولی خودت نمیزاری بیخیالت بشم تو با این بدنت نمیزاری من جدا بشم بیشتر بخوامت
نازنین: جیمین لطفا بزار برم؟؟
جیمین: از ته قلبم میگی؟؟زاویه فکش رو بوسید
نازنین: آره
جیمین: ولی حس میکنم قلبت اینو نمیگه
خیلی خوب خیلی خوب برو تا پشیمون نشدم
نازنین: کمرم رو ول کرد با تمام سرعت از آشپز خونه اومدم بیرون نیاز داشتم به هوایه تازه با تمام وجود اکسیژن رو وارده بدنم کردم کمبود اکسیژن داشت خفم میکرد دست گذاشتم رو گردنم حالا چجوری بهش نگاه کنم رومنمیشه خدایاااا نازنین آروم باش آروم نمیتونمممم الان باید فاطیما اینجا میبود کمکم میکرد برگشتم سمته عمارت هوایه گرگو میش شده و باده وحشتناکی که میزد باعث میشه عمارت رو ترسناک نشون بده رفتم تویه باغ نشستم که صدایه شکستن چیزیاومد با سرعت رفتم تویه عمارت شیشه شکسته بود و جیمین از ترس یه گوشه نشسته بود با حیرتجلوش رو نگاه میکرد
جیمین جیمیننن صدامرو میشنویییجیمینننن
جیمین: با صدا کردنش برگشتم سمتش
او.ن اون به من شلیک کرد
نازنین: کی کی بهت شلیک کرد
جیمین: سیاه پوش بود چش چشماش چشماش سیاه بود مثله یه گودال لبخند زد و شلیک کرد
نازنین من میترسم
گریم گرفت و نازنین رو بغل کردم
نازنین: نمیدونم کی بود چی شد ولی میدونم نباید تنهاش میزاشتم به دیوار پشته سره جیمین نگاه کردم که تیر رفته بود توش
هی سونگ: از پله ها رفتم پایین خونه نابود شده و منه روانی به عکسایه روبه روم خیره شدم
عربده کشیدم
جیمیننننننننن امروز فرار کردی ولی میکشت اگه تو نبودییییی عشقه من ازم گرفته نمیشدددددد
من مننننن تو رو نابود میکنم
نازنین:یعنی کی بود؟؟(تو دلش)
جیمین: چرا میخواست منو بکشه(ت دلش)
هی سونگ: نابودت میکنم
پارت سی چهار🥷🖤
جیمین: ولی فک کنم خانواده تو دستپخت خیلی خوبی داشتن
چون بچشون خیلی خوشمزس
نازنین: هجم زیادی از خون رو زیر پوستم حس کردم ضربان قلبم خیلییی بالا بود حس میکردم الان از دهنم میزنه با یه ماشین مسابقه مرحله یک(مسابقه ماشین هاست)میزنه بیرون
جیمین: دست از بوسه زدن به گردنش برداشتم و به طرف دیگه از گردنش رفتم بوسه زدم و لبم رو برداشتم
ضربان قلب؟؟
نازنین: فهمیده بود قلبم خیلی تند میزد و این دقیقا تحقیر بود
ولم کن جیمین
جیمین: من ولت کردم ولی خودت نمیزاری بیخیالت بشم تو با این بدنت نمیزاری من جدا بشم بیشتر بخوامت
نازنین: جیمین لطفا بزار برم؟؟
جیمین: از ته قلبم میگی؟؟زاویه فکش رو بوسید
نازنین: آره
جیمین: ولی حس میکنم قلبت اینو نمیگه
خیلی خوب خیلی خوب برو تا پشیمون نشدم
نازنین: کمرم رو ول کرد با تمام سرعت از آشپز خونه اومدم بیرون نیاز داشتم به هوایه تازه با تمام وجود اکسیژن رو وارده بدنم کردم کمبود اکسیژن داشت خفم میکرد دست گذاشتم رو گردنم حالا چجوری بهش نگاه کنم رومنمیشه خدایاااا نازنین آروم باش آروم نمیتونمممم الان باید فاطیما اینجا میبود کمکم میکرد برگشتم سمته عمارت هوایه گرگو میش شده و باده وحشتناکی که میزد باعث میشه عمارت رو ترسناک نشون بده رفتم تویه باغ نشستم که صدایه شکستن چیزیاومد با سرعت رفتم تویه عمارت شیشه شکسته بود و جیمین از ترس یه گوشه نشسته بود با حیرتجلوش رو نگاه میکرد
جیمین جیمیننن صدامرو میشنویییجیمینننن
جیمین: با صدا کردنش برگشتم سمتش
او.ن اون به من شلیک کرد
نازنین: کی کی بهت شلیک کرد
جیمین: سیاه پوش بود چش چشماش چشماش سیاه بود مثله یه گودال لبخند زد و شلیک کرد
نازنین من میترسم
گریم گرفت و نازنین رو بغل کردم
نازنین: نمیدونم کی بود چی شد ولی میدونم نباید تنهاش میزاشتم به دیوار پشته سره جیمین نگاه کردم که تیر رفته بود توش
هی سونگ: از پله ها رفتم پایین خونه نابود شده و منه روانی به عکسایه روبه روم خیره شدم
عربده کشیدم
جیمیننننننننن امروز فرار کردی ولی میکشت اگه تو نبودییییی عشقه من ازم گرفته نمیشدددددد
من مننننن تو رو نابود میکنم
نازنین:یعنی کی بود؟؟(تو دلش)
جیمین: چرا میخواست منو بکشه(ت دلش)
هی سونگ: نابودت میکنم
پارت سی چهار🥷🖤
۶.۹k
۱۸ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.