مافیای با ادب من معرفی و پارت꧁1꧂
نام فیک: مافیای با ادب من
شخصیت: ا. ت~سه بوم~جونگ کوک
معرفی: سلام من ا. ت هستم و23سالمه یه رفیق دارم به اسم سه بوم
_____________
سلام من جونگ کوک هستم یه مافیا که تو سئول تکم و۲۵سالمه
_____________
سلام من سه بوم هستم رفیق ا. ت اعتراف میکنم من بر خلاف ا. ت دختر بدی هستم آی ام بد گرل😂
____________
علامت ها:
ا. ت: ☆
کوک:_
سه بوم:+
____________
☆: من نمیام
+: یه پارتیه دیگه اه
☆: باز مثل اوندفعه دعوا میشه حوصلشو ندارم
+: قول میدم دعوا نشه
☆: اخه..... باشه
+: یوهو پس ساعت ۹میام دنبالت
☆: باشه
+: من رفتم بای
☆: بای
(پارتی)
یه چند ساعت از پارتی می گذشت یه پسر مزاحم ا. ت شده بود اما اون بخاطر سه بوم نمیتونست پارتی رو ترک کنه
+: ا. ت رو ندیدین
یه چند تا دختر: نه ماندیدیم
(یونا دختر شاخ پارتی یه هرزه به تمام معنا)
یونا: اها اون دختر رومخه سون بردش
سه بوم: هی زر زر نکن کجاست؟
یونا: راستش بر خلاف تیپش قیافش خوبه سون هم عاشق خوشگلاس برد یه شب باهاش خوشبگذرونه
ویو ا. ت
نمیدانم کجا داشت میبردم اما معلوم بود داریم از شهر خارج میشیم یهو ماشین وایساد یه ون سیاه وایساد جلوی ماشین اون پسرهکه فکرکنم اسمش سون بود چون تو پارتی سون صداش میکردن از ماشین پیاده شد از اون ون سیاه یه پسر خوشگل و خشتیپ با کت و شلوار سیاه اومد پایین
(عکس در اسلاید دوم)
سون بهش التماس میکرد اما اون بی حس ایستاده بود و انگار داشت به یه سگ نگاه میکرد به سون نگاه میکرد به بادیگارداش اشاره کرد بادیگارداش اومدن و من رو سوار ون پسره کردن وچشمامو بستن وقتی رسیدیم چشمامو باز کردن واو یه خونه بزرگ چه خوشگل بود بادیگارد ها اومدن و منو بردن داخل و نشوندنم روی مبل اون پسر خوشتیپه هم اومد و صندلی روگذاشت و نشست هیلی ترسیده بودم
_: سلام خوبی من اسمم جونگ کوکه بر خلاف بقیه مافیا ها اصلا کاری با دخترا ندارم من فقط حق خودمو رو از مردم میگیرم الانم نترس شب رو اینجا بمون فردا به بادیگاردام میگم ببرنت خونت
..........
شخصیت: ا. ت~سه بوم~جونگ کوک
معرفی: سلام من ا. ت هستم و23سالمه یه رفیق دارم به اسم سه بوم
_____________
سلام من جونگ کوک هستم یه مافیا که تو سئول تکم و۲۵سالمه
_____________
سلام من سه بوم هستم رفیق ا. ت اعتراف میکنم من بر خلاف ا. ت دختر بدی هستم آی ام بد گرل😂
____________
علامت ها:
ا. ت: ☆
کوک:_
سه بوم:+
____________
☆: من نمیام
+: یه پارتیه دیگه اه
☆: باز مثل اوندفعه دعوا میشه حوصلشو ندارم
+: قول میدم دعوا نشه
☆: اخه..... باشه
+: یوهو پس ساعت ۹میام دنبالت
☆: باشه
+: من رفتم بای
☆: بای
(پارتی)
یه چند ساعت از پارتی می گذشت یه پسر مزاحم ا. ت شده بود اما اون بخاطر سه بوم نمیتونست پارتی رو ترک کنه
+: ا. ت رو ندیدین
یه چند تا دختر: نه ماندیدیم
(یونا دختر شاخ پارتی یه هرزه به تمام معنا)
یونا: اها اون دختر رومخه سون بردش
سه بوم: هی زر زر نکن کجاست؟
یونا: راستش بر خلاف تیپش قیافش خوبه سون هم عاشق خوشگلاس برد یه شب باهاش خوشبگذرونه
ویو ا. ت
نمیدانم کجا داشت میبردم اما معلوم بود داریم از شهر خارج میشیم یهو ماشین وایساد یه ون سیاه وایساد جلوی ماشین اون پسرهکه فکرکنم اسمش سون بود چون تو پارتی سون صداش میکردن از ماشین پیاده شد از اون ون سیاه یه پسر خوشگل و خشتیپ با کت و شلوار سیاه اومد پایین
(عکس در اسلاید دوم)
سون بهش التماس میکرد اما اون بی حس ایستاده بود و انگار داشت به یه سگ نگاه میکرد به سون نگاه میکرد به بادیگارداش اشاره کرد بادیگارداش اومدن و من رو سوار ون پسره کردن وچشمامو بستن وقتی رسیدیم چشمامو باز کردن واو یه خونه بزرگ چه خوشگل بود بادیگارد ها اومدن و منو بردن داخل و نشوندنم روی مبل اون پسر خوشتیپه هم اومد و صندلی روگذاشت و نشست هیلی ترسیده بودم
_: سلام خوبی من اسمم جونگ کوکه بر خلاف بقیه مافیا ها اصلا کاری با دخترا ندارم من فقط حق خودمو رو از مردم میگیرم الانم نترس شب رو اینجا بمون فردا به بادیگاردام میگم ببرنت خونت
..........
۸.۸k
۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.