قاتل قلبم
قاتل قلبم
پارت ۴
*دامیان*
سرم پایین بود و به فکر فرو رفته بودم... که ناگهان چیزی محکم بهم خورد و هردویمان پخش زمین شدیم... چشمانم را باز کردم و دیدم فردی رویم افتاده... یه دختر مو صورتی... با دستپاچگی از رویم کنار رفت:«ببخشید!» کیفش را که روی زمین افتاده بود برداشت و وسایل بیرون ريخته را داخلش گذاشت... به چهره اش خیره شدم. دستانش میلرزید و چشمان سبزش قرمز شده بودند... گریه کرده بود. در گذاشتن وسایلش کمک کردم. دختر صورتش را با آستینش پاک کرد:«من...معذرت میخوام... جلومو ندیدم...» از جاش بلند شد. حتی نگاهمم نکرد... برعکس تمام دخترانی که تا به حال دیده بودم، اصلا توجهی به من نداشت... کیف را روی دوشش انداخت و دوباره به راه افتاد... حس عجیبی داشت... آن دختر چیز متفاوتی داشت، ولی نمیفهمیدم آن چیز، چیست...
پارت ۴
*دامیان*
سرم پایین بود و به فکر فرو رفته بودم... که ناگهان چیزی محکم بهم خورد و هردویمان پخش زمین شدیم... چشمانم را باز کردم و دیدم فردی رویم افتاده... یه دختر مو صورتی... با دستپاچگی از رویم کنار رفت:«ببخشید!» کیفش را که روی زمین افتاده بود برداشت و وسایل بیرون ريخته را داخلش گذاشت... به چهره اش خیره شدم. دستانش میلرزید و چشمان سبزش قرمز شده بودند... گریه کرده بود. در گذاشتن وسایلش کمک کردم. دختر صورتش را با آستینش پاک کرد:«من...معذرت میخوام... جلومو ندیدم...» از جاش بلند شد. حتی نگاهمم نکرد... برعکس تمام دخترانی که تا به حال دیده بودم، اصلا توجهی به من نداشت... کیف را روی دوشش انداخت و دوباره به راه افتاد... حس عجیبی داشت... آن دختر چیز متفاوتی داشت، ولی نمیفهمیدم آن چیز، چیست...
۲.۲k
۳۱ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.