Colored stars
part ①
ویوی کوک
رونا: کوک سریع باش
کوک: خداحافظ
سریع رفتم اکادمی
هانا: سلام کوک
کوک: تازه از خواب بیدارت کردن هانا شی
هانا: نه بابا خبر داری امتحان ریاضی داریم
کوک: اوه اره چطور مگه
هانول: بعد امتحانتون باید برگردین خونه؟
کوک: سلام نونا اره باید برگردیم
میسو: نمیشه بریم کافه ای که مال توعه
کوک: من تاحلا اونجا نرفتم باید به بابام بگم برام لوکیشن بفرسته
هانا: حالا بسته بریم امتحان بدیم
۹۰ دقیقه بعد
جونگ گیو: وقت تمومه برگه هارو بدین
همه برگه هارو دادیم و رفتیم بیرون
هانا: کوک از مظرت چند میشی
کوک: نمیدونم فکر کنم.....
سوجون: تو فکر نکن تو همیشه بیشتی خرگوش کوچولو
کوک: ممنون هیونگ خب بریم هانا شی
میسو: بدویید
کوک: هانا مشکل تنفس داره نباید بدوعه میسو
اسامی: پاپی کجا میری
کوک: سلام نونا داریم میریم کافه ای که به نام منه
اسامی: بزار منم به هانجی بگم بیاد باهم بریم من رعتم میدونم کجاست
هانجی: سلام خرگوش کوچولو سلام به بقیه خب شما چهارتا باهم برین منم با اسامی میام
کوک: نمیگفتی هم باهم میرفتیم
رفتیم تو ماشین میسو هانول کنار دست میسو و منو هانا عقب نشستیم
میسو: بابات برات لوکیشت نفرستاد اصلا حال و حوصله ی هانجی رو ندارم
کوک: ایناها هیونگ بیا گوشیمو بگیر
گوشیمو بهش دادم و رفتیم کافه
هانول: چه قشنگه
اسامی: اویب خوبی بهت میده تا زه همیشه اون میز پنج نفره پره نگا الانم پره مال چندتا افسر پلیس جذابه
هانجی: عزیزم
رفتیم تو
میشا: سلام رئیس
کوک: آ سلام نمیخواد با من رسمی حرف بزنی
که همه نگاهشونو روی من زوم کردن
رونا: پسرم بیا اینجا با چند نفر اشنات کنم
کوک: الان میام
رفتم پیش مامانم
کوک: سلام
رونا: یونا این پسرمه دخترمو که میشناسی این پسر خیلی مظلومه برعکس خواهرش درسش عالیه و معلومه تازه امتحان داده مگه نه
کوک: اوه خب اره
یونا: پس تو عزیز دوردونه ی مادرتی من کیم یونام دوست مادرت
کوک: از دیدنتون خوش بختم
بلند شدو رفت پشت یکی از افسر پلیسا ایستاد و زد پس کلش
یونا: اینم پسر منه اصلا نفهمید من اینجام
ته: عه سلام " بی تفاوت "
کوک: مامان من میرم پیش بقیه باشه
رونا: برو افرین
رفتم کنار بقیه
هانول: چرا زنه زد پس کله ی کراشم
هانو: یکی از کراشامون
کوک: دوست مامانم و مادرش بود
میشا: چی میل دارین
میسو: ۴ تا شیر قهوه
هانول: همه مهمون من اوکی
همه: اوکی
سفارشا پنچ دقیقه بعد رسید هممون شیرقهومونو خوردیم که وقتی داشتیم میرفتیم بیرون کله ی هانول به یکی از اون افسرا خورد
هانول: شرمنده....... عررررر حاجی پشمام
هانا: میشه باهاتون عکس بگیریم
جیمین: چرا که نه
که یکیشون که خیلی خوش برخورد بود سرو صحبتو باهام باز کرد
هوپی:....
ویوی کوک
رونا: کوک سریع باش
کوک: خداحافظ
سریع رفتم اکادمی
هانا: سلام کوک
کوک: تازه از خواب بیدارت کردن هانا شی
هانا: نه بابا خبر داری امتحان ریاضی داریم
کوک: اوه اره چطور مگه
هانول: بعد امتحانتون باید برگردین خونه؟
کوک: سلام نونا اره باید برگردیم
میسو: نمیشه بریم کافه ای که مال توعه
کوک: من تاحلا اونجا نرفتم باید به بابام بگم برام لوکیشن بفرسته
هانا: حالا بسته بریم امتحان بدیم
۹۰ دقیقه بعد
جونگ گیو: وقت تمومه برگه هارو بدین
همه برگه هارو دادیم و رفتیم بیرون
هانا: کوک از مظرت چند میشی
کوک: نمیدونم فکر کنم.....
سوجون: تو فکر نکن تو همیشه بیشتی خرگوش کوچولو
کوک: ممنون هیونگ خب بریم هانا شی
میسو: بدویید
کوک: هانا مشکل تنفس داره نباید بدوعه میسو
اسامی: پاپی کجا میری
کوک: سلام نونا داریم میریم کافه ای که به نام منه
اسامی: بزار منم به هانجی بگم بیاد باهم بریم من رعتم میدونم کجاست
هانجی: سلام خرگوش کوچولو سلام به بقیه خب شما چهارتا باهم برین منم با اسامی میام
کوک: نمیگفتی هم باهم میرفتیم
رفتیم تو ماشین میسو هانول کنار دست میسو و منو هانا عقب نشستیم
میسو: بابات برات لوکیشت نفرستاد اصلا حال و حوصله ی هانجی رو ندارم
کوک: ایناها هیونگ بیا گوشیمو بگیر
گوشیمو بهش دادم و رفتیم کافه
هانول: چه قشنگه
اسامی: اویب خوبی بهت میده تا زه همیشه اون میز پنج نفره پره نگا الانم پره مال چندتا افسر پلیس جذابه
هانجی: عزیزم
رفتیم تو
میشا: سلام رئیس
کوک: آ سلام نمیخواد با من رسمی حرف بزنی
که همه نگاهشونو روی من زوم کردن
رونا: پسرم بیا اینجا با چند نفر اشنات کنم
کوک: الان میام
رفتم پیش مامانم
کوک: سلام
رونا: یونا این پسرمه دخترمو که میشناسی این پسر خیلی مظلومه برعکس خواهرش درسش عالیه و معلومه تازه امتحان داده مگه نه
کوک: اوه خب اره
یونا: پس تو عزیز دوردونه ی مادرتی من کیم یونام دوست مادرت
کوک: از دیدنتون خوش بختم
بلند شدو رفت پشت یکی از افسر پلیسا ایستاد و زد پس کلش
یونا: اینم پسر منه اصلا نفهمید من اینجام
ته: عه سلام " بی تفاوت "
کوک: مامان من میرم پیش بقیه باشه
رونا: برو افرین
رفتم کنار بقیه
هانول: چرا زنه زد پس کله ی کراشم
هانو: یکی از کراشامون
کوک: دوست مامانم و مادرش بود
میشا: چی میل دارین
میسو: ۴ تا شیر قهوه
هانول: همه مهمون من اوکی
همه: اوکی
سفارشا پنچ دقیقه بعد رسید هممون شیرقهومونو خوردیم که وقتی داشتیم میرفتیم بیرون کله ی هانول به یکی از اون افسرا خورد
هانول: شرمنده....... عررررر حاجی پشمام
هانا: میشه باهاتون عکس بگیریم
جیمین: چرا که نه
که یکیشون که خیلی خوش برخورد بود سرو صحبتو باهام باز کرد
هوپی:....
۵.۶k
۲۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.