شروع بی پایان
پارت ۱۲
دیدیم ۵ نفر رو زمین افتادن و تو دست یونگی یه چاقو هست به من نگاه کرد و منم از ترسم دویدم سمتش و تفنگو دادم دستش و چاقو رو از دستش گرفتم و پشت به یونگی وایستادم یونگی:همیشه انقدر ترسویی. باخنده. دییدم و چاقو روبه شکم یکی از پسرا که محاصرمون کرده بودم زدم و پرتش کردم زمین +حق ندارید دست روشون بلند کنید. یونگی یه لبخند ملیحی زدو به چندتا از پسرا شلیک کرد. ته:چقدر پرو شدی اقای مایکل
دیدیم ۵ نفر رو زمین افتادن و تو دست یونگی یه چاقو هست به من نگاه کرد و منم از ترسم دویدم سمتش و تفنگو دادم دستش و چاقو رو از دستش گرفتم و پشت به یونگی وایستادم یونگی:همیشه انقدر ترسویی. باخنده. دییدم و چاقو روبه شکم یکی از پسرا که محاصرمون کرده بودم زدم و پرتش کردم زمین +حق ندارید دست روشون بلند کنید. یونگی یه لبخند ملیحی زدو به چندتا از پسرا شلیک کرد. ته:چقدر پرو شدی اقای مایکل
۱.۷k
۱۰ خرداد ۱۴۰۲