black flwoer
part¹³
هان:یه کلمه هم حرف نزد
همه:اره خانم جدیده خیلی خوبه
جیسو:عمه من دیگه میرم
سولی:خانم خداحافظ
یونگی:جین توهم دخترت همین مهد کودکه
جین:به به ازت خبری اومد
یونگی:تو از لس انجلس برگشتی
جین:اره هم تولد جیا خواهر کوک بود و هم خواهرم پیدا شده
یونگی:کی بیایم خواهری که بعد از ۱۹ سال پیدا شده رو ببینیم
جین:کیم یونا بیا اینجا
یونا:کنارتم احمق
یونگی:خانم کانگ جنی بیا ببین یونجی چشه
جنی:سلام شما مربی جدید هستین
جین:من دیگه میرم جیسو بریم
جیسو:باشه بابا
یونا:بله خودمم
جنی:شنیدم چندتا شغل داشتین
یونا:بله و حالا بخاطر علاقم به بچه ها معلم مهد شدم
یونگی:یونجی من میرم تو با مامان بیا
یونجی:باشه"اروم"
جنی:این اقایی که کنار شوهرم بود رو میشناختین که باهاش میخندیدین
یونا:بله بفرمایین بشینین براتون توضیح بدم
جنی:حتما یونجی بیا عزیزم
یونا:بنده تو یک سالگیم گم شدم و سرپرستی منو یه خانواده ای که فامیلش هان بود گرفت و ماهم فکر کردیم پدر و مادر واقعی من هستن ولی بعد از مدتی من رفتم تست دی ان ای دادم و مشخص شد من فرزند خانوادم کیم هستم و اوشون برادر من هستن
جنی:اوه راستی یونجی چطوریه
یونا:یونجی بچه اروم و کم صحبتیه و تو این مدت با من حرفی نزده
جنی:بله اون با اینکه بچس بخاطر نرسیدن به ارزو کوچیکش میخواد خودکشی کنه
یونا:یونجی ارزوت چیه
یونجی:ارزو داشتم یه بارم که شده جناب جئون جونگکوک رو ببینم ولی خانوادم منو نبردن و جناب جئونم دیگه ایدل نیست"اروم"
یونا:خب پس تا امشب سوپرایزت میکنم باشه
یونجی:الکی نگین لطفاً جناب جئون خداهم نمیتوانست برام بیاره چه برسه به شما مامان بیا بریم
یونا:باشه خداحافظ
"خونه"
یونا:سلام جیننننننننننننن"داد"
جین:ها
یونا:همین الان زنگ بزن رفقات پاشو بیان اینجا و بعد زنگ بزن به دوستت که تو مهد دیدی و بگو برای شام بیان اینجا
م.جین:خب دخترم ما داریم میریم فرانسه بای بای
یونا:بای بای .... خب حالا دیگه مامان بابا هم نیستن رونا و جیسو تزیین خونه با شما فقط چیزی به دیوار نزنین خونه رو تمیز و مرتب کنین جین بدو اشپز خونه منم اومدم
"شب ساعت 7"
هوپی:الان ما وقتی کسی که گفتی اومد تو باید بگیم سورپرایز
کوک:بعد سورپرایز منم
یونا:اره و برای شماها هم سورپرایز دارم هیس اومد اومد
یونجی:خانم مربی چیکار من داشتین"اروم"
همه:سورپرایز
یونا:و برای همه سورپرایز
یونجی:خانم مربی ایشون جناب جئون هستن"تعجب"
یونا:اره
نامی:الان اون یونگی نیست
یجی:اون جنیه دخترا
یونا:گفتم سوپرایزه
یونجی:جناب جئون میشه بپرسم شما چطور اومدین اینجا
کوک:حقیقتا من دوست باباتم خب خانم کوچولو برو از معلمت تشکر کنی منم دلم برای هیونگم تنگ شده بود یونگیییییییییییییییییی
یونجی:
هان:یه کلمه هم حرف نزد
همه:اره خانم جدیده خیلی خوبه
جیسو:عمه من دیگه میرم
سولی:خانم خداحافظ
یونگی:جین توهم دخترت همین مهد کودکه
جین:به به ازت خبری اومد
یونگی:تو از لس انجلس برگشتی
جین:اره هم تولد جیا خواهر کوک بود و هم خواهرم پیدا شده
یونگی:کی بیایم خواهری که بعد از ۱۹ سال پیدا شده رو ببینیم
جین:کیم یونا بیا اینجا
یونا:کنارتم احمق
یونگی:خانم کانگ جنی بیا ببین یونجی چشه
جنی:سلام شما مربی جدید هستین
جین:من دیگه میرم جیسو بریم
جیسو:باشه بابا
یونا:بله خودمم
جنی:شنیدم چندتا شغل داشتین
یونا:بله و حالا بخاطر علاقم به بچه ها معلم مهد شدم
یونگی:یونجی من میرم تو با مامان بیا
یونجی:باشه"اروم"
جنی:این اقایی که کنار شوهرم بود رو میشناختین که باهاش میخندیدین
یونا:بله بفرمایین بشینین براتون توضیح بدم
جنی:حتما یونجی بیا عزیزم
یونا:بنده تو یک سالگیم گم شدم و سرپرستی منو یه خانواده ای که فامیلش هان بود گرفت و ماهم فکر کردیم پدر و مادر واقعی من هستن ولی بعد از مدتی من رفتم تست دی ان ای دادم و مشخص شد من فرزند خانوادم کیم هستم و اوشون برادر من هستن
جنی:اوه راستی یونجی چطوریه
یونا:یونجی بچه اروم و کم صحبتیه و تو این مدت با من حرفی نزده
جنی:بله اون با اینکه بچس بخاطر نرسیدن به ارزو کوچیکش میخواد خودکشی کنه
یونا:یونجی ارزوت چیه
یونجی:ارزو داشتم یه بارم که شده جناب جئون جونگکوک رو ببینم ولی خانوادم منو نبردن و جناب جئونم دیگه ایدل نیست"اروم"
یونا:خب پس تا امشب سوپرایزت میکنم باشه
یونجی:الکی نگین لطفاً جناب جئون خداهم نمیتوانست برام بیاره چه برسه به شما مامان بیا بریم
یونا:باشه خداحافظ
"خونه"
یونا:سلام جیننننننننننننن"داد"
جین:ها
یونا:همین الان زنگ بزن رفقات پاشو بیان اینجا و بعد زنگ بزن به دوستت که تو مهد دیدی و بگو برای شام بیان اینجا
م.جین:خب دخترم ما داریم میریم فرانسه بای بای
یونا:بای بای .... خب حالا دیگه مامان بابا هم نیستن رونا و جیسو تزیین خونه با شما فقط چیزی به دیوار نزنین خونه رو تمیز و مرتب کنین جین بدو اشپز خونه منم اومدم
"شب ساعت 7"
هوپی:الان ما وقتی کسی که گفتی اومد تو باید بگیم سورپرایز
کوک:بعد سورپرایز منم
یونا:اره و برای شماها هم سورپرایز دارم هیس اومد اومد
یونجی:خانم مربی چیکار من داشتین"اروم"
همه:سورپرایز
یونا:و برای همه سورپرایز
یونجی:خانم مربی ایشون جناب جئون هستن"تعجب"
یونا:اره
نامی:الان اون یونگی نیست
یجی:اون جنیه دخترا
یونا:گفتم سوپرایزه
یونجی:جناب جئون میشه بپرسم شما چطور اومدین اینجا
کوک:حقیقتا من دوست باباتم خب خانم کوچولو برو از معلمت تشکر کنی منم دلم برای هیونگم تنگ شده بود یونگیییییییییییییییییی
یونجی:
۴.۱k
۰۴ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.