پارت ۱۶
دوباره رو تخت دراز کشیدم و خوابیدم
باصدای ظرفو قاشق چنگال از خواب بیدار شدم
نگاهی به ساعت کرم حیح مگه چقد خوابیدم
از روتخت بلند شدم یکم به خودم رسیدم و رفتم پایین نگاهی به اطراف انداختم میز چیده شده بود
ا/ت: آجوما شوگا نمیاد چرا براش ظرف گذاشتین؟؟
آجوما : خودش زنگ زد دخترم گفت براش بزاریم زود میاد
خیلی عجیبه گفت دیر میاد ولی الان گفته داره میا هوعففف ولش کن شاید کارش زود تموم شده
رو کاناپه نشستم و منتظر شوگا موندم تا بیاد
ده دقیقه نگذشته بود که در عمارت به صدا در اومد
ا/ت: من باز می کنمممم
بلند شدمو سمت در رفتم
درو باز کردم که با هیکل جیمین مواجه شدم
با تعجب بهش نگاه کردم
جیمین: سلام گرل
هنوز تو شک بودم
نمی تونستم چی بگم و چیکار کنم
جیمین: نمی خوای دعوتم کنی تو ؟؟
پوزخند صدا داری زد خواستم در و ببند
که با پاش جلوی بسته شدن در و گرفت
ا/ت : ت ... تو اینجا چیکار می کنی برو
کل زورم گذاشته بودم رو بستن در ولی اون زورش بیشتر از من بود هولی به در داد که افتادم
جیمین: با همه مهمون ها اینجوری رفتار می کنی گرل؟؟
درو بست اومد سمت که عقب رفتم
که سر جاش وایستاد و پوزخندی زدو دستم و گرفت خواستم خودمو آزاد کنم که محکم تر گرفت دستمو
ا/ت: ولم کن عوضیییی(با جیغ البته تو فیک می گه عوضی وگرنه من قلت بکنم به جیمین بگم عوضی)
تو صورتم خم شدو گفت
جیمین: بیب فک نکن به همین راحتی ها ولت می کنم برات تنبیه سختی در نظر گرفتم
خواستم حرف بزنم که ....
جیمین : آها دوستت سولی ... آه خیلی حالش بده جوری که داره آرزوی مرگ می کنه
اینارو کنار گوشم زمزمه کرد
از ترس بدنم لرز گرفته بود انگار دهنمو با نخ دوخته بودن بلندم کردو سمت میز هدایتم کرد
جیمین: بیب باید گشنت باشه بشین
.............
و پارت بعد هم هروقت نوشتم میزارم و اینکه حمایت کنید دیه
باصدای ظرفو قاشق چنگال از خواب بیدار شدم
نگاهی به ساعت کرم حیح مگه چقد خوابیدم
از روتخت بلند شدم یکم به خودم رسیدم و رفتم پایین نگاهی به اطراف انداختم میز چیده شده بود
ا/ت: آجوما شوگا نمیاد چرا براش ظرف گذاشتین؟؟
آجوما : خودش زنگ زد دخترم گفت براش بزاریم زود میاد
خیلی عجیبه گفت دیر میاد ولی الان گفته داره میا هوعففف ولش کن شاید کارش زود تموم شده
رو کاناپه نشستم و منتظر شوگا موندم تا بیاد
ده دقیقه نگذشته بود که در عمارت به صدا در اومد
ا/ت: من باز می کنمممم
بلند شدمو سمت در رفتم
درو باز کردم که با هیکل جیمین مواجه شدم
با تعجب بهش نگاه کردم
جیمین: سلام گرل
هنوز تو شک بودم
نمی تونستم چی بگم و چیکار کنم
جیمین: نمی خوای دعوتم کنی تو ؟؟
پوزخند صدا داری زد خواستم در و ببند
که با پاش جلوی بسته شدن در و گرفت
ا/ت : ت ... تو اینجا چیکار می کنی برو
کل زورم گذاشته بودم رو بستن در ولی اون زورش بیشتر از من بود هولی به در داد که افتادم
جیمین: با همه مهمون ها اینجوری رفتار می کنی گرل؟؟
درو بست اومد سمت که عقب رفتم
که سر جاش وایستاد و پوزخندی زدو دستم و گرفت خواستم خودمو آزاد کنم که محکم تر گرفت دستمو
ا/ت: ولم کن عوضیییی(با جیغ البته تو فیک می گه عوضی وگرنه من قلت بکنم به جیمین بگم عوضی)
تو صورتم خم شدو گفت
جیمین: بیب فک نکن به همین راحتی ها ولت می کنم برات تنبیه سختی در نظر گرفتم
خواستم حرف بزنم که ....
جیمین : آها دوستت سولی ... آه خیلی حالش بده جوری که داره آرزوی مرگ می کنه
اینارو کنار گوشم زمزمه کرد
از ترس بدنم لرز گرفته بود انگار دهنمو با نخ دوخته بودن بلندم کردو سمت میز هدایتم کرد
جیمین: بیب باید گشنت باشه بشین
.............
و پارت بعد هم هروقت نوشتم میزارم و اینکه حمایت کنید دیه
۳۸.۱k
۱۴ بهمن ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.