می نشینم لب حوض

می نشینم لبِ حوض
گردشِ ماهی ها
روشنی
من
گل
آب
چه درونم تنهاست...
دیدگاه ها (۳)

اکنون تو اینجایی !گسترده چون عطرِ اقاقی هادر کوچه های صبحبر ...

آن قدیم قدیم ها همه چیز واقعی تر بود. زنگ می‌زدیم خانه ی هم ...

کاش یه مغازه بود آدم میرفتمیگفتبی زحمت یه کم "خیال خوش" میخو...

امروز هم گذشت.نگرانی هایت را با خدا در میان بگذارو آسوده بخو...

عاشقانه های شبنم

این کوزه چو من عاشقِ زاری بوده‌ست💚در بندِ سرِ زلفِ نگاری بود...

چیست در گردش جادویی چشمت که هنوزقلم فرشچیان دور خودش می چرخد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط