رویای اشنا part 44
ویو جونگ کوک
٪ افرین.
÷مرسیی
٪خواهش میکنم
😐:+_*☆
صبحانه خوردیم و بعد جمع کردن میز، من رفتم و پیش تهیونگ که توی حیاط عمارت روی صندلی نشسته بود، نشستم.
٪جونگ کوک
_بله
٪شوگا گفت که تو دیشب گریه کردی راست میگفت؟
_امم اره.
٪چرا؟
_خب راستش یاد همون قضیه افتادم
٪اها. حق داری به هر حال اونا پدر مادرت بودن ولی دیگه ناراحت نباش چون امشب انتقام میگیریم
_اره، فقط یکم نگران هوانم
٪اعتراف نکردی؟
_نه وقت نشد
٪وقت نشد یا نتونستی؟
_نتونستم، اگه منو دوست نداشته باشه چی
٪بنظرم زودتر اعتراف کن اگه حتی یه درصد هم دوست داشته باشه چی؟ میدونی چقدر از همین عشق ها بخاطر یه شک همینجوری از بین رفتن.
_راست میگی، مرسی
٪خواهش میکنم.
÷تهیونگ
٪بله؟
÷میشه بیای باهم فیلم ببینیم؟
٪اوکی اومدم😊.....(روبه کوک) خب توهم برو یکم با هوان وقت بگذرون😉
_(😂) باشه
تهیونگ رفت و منم رفتم داخل عمارت دیدم شوگا و یونجی نیستن رفتم بالا و در اتاق شوگا رو زدم دیدم صدایی نیومد در اتاق رو باز کردم که دیدم با یونجی رویه تخت خوابن و تلویزیون هم روشنه. تلویزیون رو خواموش کردم و رفتم بیرون و در اتاق هوان رو زدم.
+بله
_میتونم بیام داخل؟
+اره
رفتم داخل اتاق که دیدم داره موهاشو خشک میکنه
_حموم بودی؟
+اره
*روی تخت نشستم*
+بقیه کجان؟
_شوگا و یونجی که خوابن، تهیونگ و کیونگ هم رفتن فیلم ببینن
+خب حالا ما چکار کنیم؟
_نمیدونم
+الان ساعت دوازدهه میای بریم پارک؟
_اره فکر خوبیه پس من میرم اماده بشم توهم اماده شو تا بریم پارک
+باشه
ویو جونگ هوان
جونگ کوک رفت و منم یه لباس سفید با یه شلوار مشکی پوشیدم و موهامو چون دوست ندارم ببندم باز گذاشتم و یه بالم لب زدم و از اتاق رفتم بیرون. که همون لحضه جونگ کوک هم با یه استایل خفن اومد بیرون
_بریم؟
+اره
رفتیم و سوار ماشین شدیم و حرکت کرد. توی راه حرف خاصی بینمون رد و بدل نشد یکم بعد رسیدیم به پارک. پارک بزرگ و قشنگی بود از ماشین پیاده شدم و با جونگ کوک داشتیم قدم میزدیم که یه پیرزن رو دیدیم که گل میفروخت، من عاشق رز هستم بخاطر همین داشتم با چشمام از دور اونارو نگاه میکردم که یه دفعه دیدم جونگ کوک گفت
_تو برو من میام
+باشه(تعجب)
رفتم یکم جلو تر و روی یه صندلی منتظر جونگ کوک بود ولی خیلی دور نشدم.
ویو جونگ کوک
دیدم هوان داره به گل های رز نگاه میکنه پس تصمیم گرفتم براش بخرم. بعد از اینکه بهش گفتم بره جلو تر رفتم سمت اون گل ها.(علامت اون پیرزن=✓)
_سلام
✓سلام پسرم(مهربون)
_میشه یه شاخه گل رز بدین؟
✓حتما، برای خانمت که اونجا نشسته میخوای؟
با تعجب به اون سمتی که اون خانم اشاره کرد نگاه کردم، دیدم هوان رو میگه.
_راستش هنوز اعتراف نکردم
✓(شاخه گل رو به کوک داد) پس بهتره زودتر اعتراف کنی.
٪ افرین.
÷مرسیی
٪خواهش میکنم
😐:+_*☆
صبحانه خوردیم و بعد جمع کردن میز، من رفتم و پیش تهیونگ که توی حیاط عمارت روی صندلی نشسته بود، نشستم.
٪جونگ کوک
_بله
٪شوگا گفت که تو دیشب گریه کردی راست میگفت؟
_امم اره.
٪چرا؟
_خب راستش یاد همون قضیه افتادم
٪اها. حق داری به هر حال اونا پدر مادرت بودن ولی دیگه ناراحت نباش چون امشب انتقام میگیریم
_اره، فقط یکم نگران هوانم
٪اعتراف نکردی؟
_نه وقت نشد
٪وقت نشد یا نتونستی؟
_نتونستم، اگه منو دوست نداشته باشه چی
٪بنظرم زودتر اعتراف کن اگه حتی یه درصد هم دوست داشته باشه چی؟ میدونی چقدر از همین عشق ها بخاطر یه شک همینجوری از بین رفتن.
_راست میگی، مرسی
٪خواهش میکنم.
÷تهیونگ
٪بله؟
÷میشه بیای باهم فیلم ببینیم؟
٪اوکی اومدم😊.....(روبه کوک) خب توهم برو یکم با هوان وقت بگذرون😉
_(😂) باشه
تهیونگ رفت و منم رفتم داخل عمارت دیدم شوگا و یونجی نیستن رفتم بالا و در اتاق شوگا رو زدم دیدم صدایی نیومد در اتاق رو باز کردم که دیدم با یونجی رویه تخت خوابن و تلویزیون هم روشنه. تلویزیون رو خواموش کردم و رفتم بیرون و در اتاق هوان رو زدم.
+بله
_میتونم بیام داخل؟
+اره
رفتم داخل اتاق که دیدم داره موهاشو خشک میکنه
_حموم بودی؟
+اره
*روی تخت نشستم*
+بقیه کجان؟
_شوگا و یونجی که خوابن، تهیونگ و کیونگ هم رفتن فیلم ببینن
+خب حالا ما چکار کنیم؟
_نمیدونم
+الان ساعت دوازدهه میای بریم پارک؟
_اره فکر خوبیه پس من میرم اماده بشم توهم اماده شو تا بریم پارک
+باشه
ویو جونگ هوان
جونگ کوک رفت و منم یه لباس سفید با یه شلوار مشکی پوشیدم و موهامو چون دوست ندارم ببندم باز گذاشتم و یه بالم لب زدم و از اتاق رفتم بیرون. که همون لحضه جونگ کوک هم با یه استایل خفن اومد بیرون
_بریم؟
+اره
رفتیم و سوار ماشین شدیم و حرکت کرد. توی راه حرف خاصی بینمون رد و بدل نشد یکم بعد رسیدیم به پارک. پارک بزرگ و قشنگی بود از ماشین پیاده شدم و با جونگ کوک داشتیم قدم میزدیم که یه پیرزن رو دیدیم که گل میفروخت، من عاشق رز هستم بخاطر همین داشتم با چشمام از دور اونارو نگاه میکردم که یه دفعه دیدم جونگ کوک گفت
_تو برو من میام
+باشه(تعجب)
رفتم یکم جلو تر و روی یه صندلی منتظر جونگ کوک بود ولی خیلی دور نشدم.
ویو جونگ کوک
دیدم هوان داره به گل های رز نگاه میکنه پس تصمیم گرفتم براش بخرم. بعد از اینکه بهش گفتم بره جلو تر رفتم سمت اون گل ها.(علامت اون پیرزن=✓)
_سلام
✓سلام پسرم(مهربون)
_میشه یه شاخه گل رز بدین؟
✓حتما، برای خانمت که اونجا نشسته میخوای؟
با تعجب به اون سمتی که اون خانم اشاره کرد نگاه کردم، دیدم هوان رو میگه.
_راستش هنوز اعتراف نکردم
✓(شاخه گل رو به کوک داد) پس بهتره زودتر اعتراف کنی.
۳.۵k
۰۶ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.