mafia part 2
It's hard to be a mafia...
در همین حال که میرفتم پایین با صحنه ای مواجه شدم که مو به تنم سیخ شد ، نمیدونم چرا میترسیدم ، اولین باری نبود که میدیدمش .
اون مذاکره کننده بزرگترین رقیب من بود ، با دیدنش حس عجیبی گرفتم ، میدونستم که کاسه ای زیر نیم کاسهس .
با چهره ای خونسرد رفتم سمتش و بهش گفتم بشین ، به کارگر گفتم دو تا قهوه بیار
- خب چی شده ، دیروز دوست امسال آشنا
مذاکره کننده : خب اومدم مذاکره کنیم ، موادی که از اونور میاد رو ما میگیریم و دو برابر اون چیزی که هست ما پولشو بهتون میدیم
- نه ، خب میدونی ، باید فکر کنم
مذاکره کننده : هر موقع فکرتون تموم شد این برگه رو امضا کنید
-برگه رو برداشتم و پارش کردم ، برو بگو بزرگترت بیاد ، لیوان قهوه رو برداشتم و جرعه ای نوشیدم
مذاکره کننده : خب مثل اینکه آبمون با هم توی یه جوب نمیره ( پاشد و رفت )
- با خونسردی در حال نوشیدن قهوه بودم که یادم اومد پرونده ای که فلیکس بهن داد رو نخوندم قهوه رو گذاشتم رو میز و برگشتم به اتاقم ، پرونده رو برداشتم و خوندم و یاد پدر و مادرم افتادم و این منو به فکر فرو برد و قطره اشکی از چشمام جاری شد
پاشدم و به خدمتکار گفتم وان حموم رو پر از آب کنه تا من بیام
پاشدم و رفتم حموم بعد از حموم اومدم و به حال اینکه فکر پدر و مادرم از سرم بزنه بیرون برداشتم و یه روتین پوستی انجام دادم و یه لباس قشنگ پوشیدم و برم بیرون...
اسلاید ۲ لباس ریوجین برای بیرون
در همین حال که میرفتم پایین با صحنه ای مواجه شدم که مو به تنم سیخ شد ، نمیدونم چرا میترسیدم ، اولین باری نبود که میدیدمش .
اون مذاکره کننده بزرگترین رقیب من بود ، با دیدنش حس عجیبی گرفتم ، میدونستم که کاسه ای زیر نیم کاسهس .
با چهره ای خونسرد رفتم سمتش و بهش گفتم بشین ، به کارگر گفتم دو تا قهوه بیار
- خب چی شده ، دیروز دوست امسال آشنا
مذاکره کننده : خب اومدم مذاکره کنیم ، موادی که از اونور میاد رو ما میگیریم و دو برابر اون چیزی که هست ما پولشو بهتون میدیم
- نه ، خب میدونی ، باید فکر کنم
مذاکره کننده : هر موقع فکرتون تموم شد این برگه رو امضا کنید
-برگه رو برداشتم و پارش کردم ، برو بگو بزرگترت بیاد ، لیوان قهوه رو برداشتم و جرعه ای نوشیدم
مذاکره کننده : خب مثل اینکه آبمون با هم توی یه جوب نمیره ( پاشد و رفت )
- با خونسردی در حال نوشیدن قهوه بودم که یادم اومد پرونده ای که فلیکس بهن داد رو نخوندم قهوه رو گذاشتم رو میز و برگشتم به اتاقم ، پرونده رو برداشتم و خوندم و یاد پدر و مادرم افتادم و این منو به فکر فرو برد و قطره اشکی از چشمام جاری شد
پاشدم و به خدمتکار گفتم وان حموم رو پر از آب کنه تا من بیام
پاشدم و رفتم حموم بعد از حموم اومدم و به حال اینکه فکر پدر و مادرم از سرم بزنه بیرون برداشتم و یه روتین پوستی انجام دادم و یه لباس قشنگ پوشیدم و برم بیرون...
اسلاید ۲ لباس ریوجین برای بیرون
۲.۱k
۳۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.