for you
part ³
هانول:خب پس من همین الان این دخترو میبرم بای بای
هانا:وایسا منم بیام
کوک:مثلا باید الان این سر کار می بود
"شب"
ریوجین:اومدم اومدم
هانول:مامان ریوجین نفر هفتم جور شد
همه:کیه؟
هانا:کیم ات سلام کن کوچولو
ات:سلام
هانا:دنبال یکی که ه فامیلش کیم باشه میگشتم بعد الانم پیداش کردم
هانا:تازه فامیلم در اومد
هانول: میشه دختر عموی نامی
ات:یه لحظه یه لحظه من الان نمیدونم کی کدومه
هانا:خب ببین
ریوجین:من سو ریوجین هستم همسر کیم سوکجین و ۳۰ سالمه جینم ۳۱ سالشه
هانول:بنده چئون هانول هستم ۲۹ سالمه شوهرمم کیم نامجون ۳۰ سالشه
سومی:هه سومی ۲۸ ساله شوهرمو مین یونگی ۲۹ ساله
سوجین:ما سوجینم ۲۷ سالمه جانگ هوسوک هم شوهرمه که ۲۸ سالشه
دوهی:را دوهی میباشم ۲۶ سالمه شوهرمم پارک جیمین ۲۷ سالشه
هانا:هان هانا ۲۵ ساله می باشم و کیم تهیونگم ۲۶ سالشه
ات:خوشبختم منم کیم اتم ۲۰ سالمه
دوهی:بچه ها یه خبری شده
هانا:چطونه
ات:من بگم کیم تهیونگ با هان هانا قهر کرده"ذوق"
ریوجین:بچه کوچولو بیا اینجا من مادرتم و اینا هم خواهرای بزرگتن
ات:حالا چرا میخواستین هفتاد باشین
سوجین:چون شوهر هامون ۷ تا دوستم ولی اون جئون جونگکوک پدرصگ سینگله نتونستیم ۷ تا بشیم
هوپی:عزیزم من کوک رو اوردم اینجا نگا کن پشت سرتون"تعجب"
ات:نونا منم تو شرکت جئون کار میکنم
کوک:نونا من الان شدم پدرصگ"در حال خوردن شیرموز"
ات:افرین بهت شوهر نونا سوجین الان از رئیسمون اتو دارم اخه کی با لباس زرد که روش شیرموزِ میره بیرون"خنده"
کوک:من مگه چشه"خنده"
ریوجین:همه باکیش "خنده"
جین:عزیزم عزیزم اروم باش
هانا:سلام
ته:سلام
جیمین:اینجا یه خبریه
ات:هان هانا با"بیخیال"
کوک:کیم تهیونگ قهر کرده"بیخیال"
سومی:عزیزکم نکنه خسته ای
یونگی:نه امروز کلا خواب بودم پس نه
ات:شما خسته نمیشن اینقدر میخوابین والا من حتی ۳ ساعتم بخوابم خسته میشم
هانا:ات اگر مشکلی نداری فرستادم دنبال چوی لارا و کانگ می سو
ریوجین:مگه اینا کین
ات:چوی لارا دوستمه و کانگ می سو اکسمه
می سو:من اکستم ما که باهم کات نکردیم
ات:حالا میکنیم..........اِ رئیس شما کی لباساتونو عوض کردین
کوک:از لحظه ای که اتو گرفتی"سرد"
ریوجین:ای تخم صگ با دخترم درست صحبت کن"دمپایی رو میزنم تو کله کوک"
لارا:ات جونم مگه من رفیقت نیستم
دوهی:خیر حالا هم دور شو هرزه
لارا:درست صحبت کن دلیل نمیشه چون لباسی پوشیدم که بالای رون وام هست و پهلوهام معلومه و اگر لباسم یکم دیگه باز باشه کل سینه هام معلومه بهم بگی هرزه
دوهی:اشکال خودتو گرفتی
می سو:ات من اومدم اینجا که ازت خواستگاری کنم
ات:که زندگیمو نابود کنی"سرد"
همه:تو که باهاش زندگی نکردی که بدونی
کوک:به غیر از صورتی که از اینده اومده باشی
سومی:
هانول:خب پس من همین الان این دخترو میبرم بای بای
هانا:وایسا منم بیام
کوک:مثلا باید الان این سر کار می بود
"شب"
ریوجین:اومدم اومدم
هانول:مامان ریوجین نفر هفتم جور شد
همه:کیه؟
هانا:کیم ات سلام کن کوچولو
ات:سلام
هانا:دنبال یکی که ه فامیلش کیم باشه میگشتم بعد الانم پیداش کردم
هانا:تازه فامیلم در اومد
هانول: میشه دختر عموی نامی
ات:یه لحظه یه لحظه من الان نمیدونم کی کدومه
هانا:خب ببین
ریوجین:من سو ریوجین هستم همسر کیم سوکجین و ۳۰ سالمه جینم ۳۱ سالشه
هانول:بنده چئون هانول هستم ۲۹ سالمه شوهرمم کیم نامجون ۳۰ سالشه
سومی:هه سومی ۲۸ ساله شوهرمو مین یونگی ۲۹ ساله
سوجین:ما سوجینم ۲۷ سالمه جانگ هوسوک هم شوهرمه که ۲۸ سالشه
دوهی:را دوهی میباشم ۲۶ سالمه شوهرمم پارک جیمین ۲۷ سالشه
هانا:هان هانا ۲۵ ساله می باشم و کیم تهیونگم ۲۶ سالشه
ات:خوشبختم منم کیم اتم ۲۰ سالمه
دوهی:بچه ها یه خبری شده
هانا:چطونه
ات:من بگم کیم تهیونگ با هان هانا قهر کرده"ذوق"
ریوجین:بچه کوچولو بیا اینجا من مادرتم و اینا هم خواهرای بزرگتن
ات:حالا چرا میخواستین هفتاد باشین
سوجین:چون شوهر هامون ۷ تا دوستم ولی اون جئون جونگکوک پدرصگ سینگله نتونستیم ۷ تا بشیم
هوپی:عزیزم من کوک رو اوردم اینجا نگا کن پشت سرتون"تعجب"
ات:نونا منم تو شرکت جئون کار میکنم
کوک:نونا من الان شدم پدرصگ"در حال خوردن شیرموز"
ات:افرین بهت شوهر نونا سوجین الان از رئیسمون اتو دارم اخه کی با لباس زرد که روش شیرموزِ میره بیرون"خنده"
کوک:من مگه چشه"خنده"
ریوجین:همه باکیش "خنده"
جین:عزیزم عزیزم اروم باش
هانا:سلام
ته:سلام
جیمین:اینجا یه خبریه
ات:هان هانا با"بیخیال"
کوک:کیم تهیونگ قهر کرده"بیخیال"
سومی:عزیزکم نکنه خسته ای
یونگی:نه امروز کلا خواب بودم پس نه
ات:شما خسته نمیشن اینقدر میخوابین والا من حتی ۳ ساعتم بخوابم خسته میشم
هانا:ات اگر مشکلی نداری فرستادم دنبال چوی لارا و کانگ می سو
ریوجین:مگه اینا کین
ات:چوی لارا دوستمه و کانگ می سو اکسمه
می سو:من اکستم ما که باهم کات نکردیم
ات:حالا میکنیم..........اِ رئیس شما کی لباساتونو عوض کردین
کوک:از لحظه ای که اتو گرفتی"سرد"
ریوجین:ای تخم صگ با دخترم درست صحبت کن"دمپایی رو میزنم تو کله کوک"
لارا:ات جونم مگه من رفیقت نیستم
دوهی:خیر حالا هم دور شو هرزه
لارا:درست صحبت کن دلیل نمیشه چون لباسی پوشیدم که بالای رون وام هست و پهلوهام معلومه و اگر لباسم یکم دیگه باز باشه کل سینه هام معلومه بهم بگی هرزه
دوهی:اشکال خودتو گرفتی
می سو:ات من اومدم اینجا که ازت خواستگاری کنم
ات:که زندگیمو نابود کنی"سرد"
همه:تو که باهاش زندگی نکردی که بدونی
کوک:به غیر از صورتی که از اینده اومده باشی
سومی:
۴.۲k
۲۹ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.