گروگان عشق
گروگان عشق
پارت6
.
.
.
+گفت:چیکار میکنی هومممم؟ گفتم:هیچی میخوام ساعت بزارم بخوابم گفت:خببب اممم ماوی گفتم:هوم گفت:میگم میشه امشب پیش من بخوابی؟ *کیوت*گفتم:چ.. چی میگی؟ گفت:لطفااا*کیوت*گفتم:قیافتو اونجوری نکن اهههه خب.. اهه باشه میام
-خوشحال شدم رفت سمتش گفتم:خب پس بریم گفت:اهه باشه گوشیشو برداشت منم دستشو گرفتم و بردمش تو اتاقم میخواستم بودنم پدر و مادر داره یا نه نشست روی تخت منم نشستم کنارش گوشیشو روشن کرد که دستمو گذاشتم رو گوشیش و بردمش پایین گفت:چ.. چیکار میکنی تهیونگ؟ گفتم:ماوی یه سوال دارم گفت:خب بپرس گفتم:ماوی پدر و مادرت کجان؟ یهو قیافش ناراحت شد گفتم:ماوی؟ گفت:قبرستون فکر کردم ازشون عصبانیه گفتم:ماوی لطفا بگو گفت:گفتم که قبرستون گفتم:ی.. یعنی چی؟ گفت:خب من پدرم مافیا بود وقتی 8 سالم بود یکی از دشمناش پدر و مادرم رو گرفتن منم فرار کردم بعد از چندروز شنیدم که... که اونا کشته*بغض* ناراحت شدم بغلش کردم و نوازشش کردم گفتم:ب.. باشه باشه اشکال نداره تو الان یه خونواده ی جدید داری گفت:چی؟ گفتم:خب ما هممون الان تو رو به یه چشم میبینیم،، پسرا تو رو مثل خواهرشون دوست دارن خب دخترا هم همینطور گفت:خب... و تو؟ گفتم:اممم چیزه یهو گوشیه ماوی زنگ خورد اخیشششش شانس اوردم
+گوشیم زنگ خورد جونگ سوک(دست راستش تو شرکت)جواب دادم
مکالمه( علامت جونگ سوک: & )
+الو &الو ماوی +چیه؟ &ماوی بهمون حمله شده +چیییی*عصبی* &ماوی زود بیا به لوکیشنی که برات میفرستم +ب.. باشه باشه
پایان مکالمه
+لعنتتتت از اتاق رفتم بیرون تفنگامو برداشت یه چاقو هم کردم تو استینم و رفتم بیرون همه بیدار بودن یهو تهیونگ اومد جلوم گفت:کجا میری؟ گفتم:برو اونور تهیونگ هولش دادم و رفتم سوار ماشین شدم و رفتم به اونجایی که لوکیشن میگفت رسیدم دیدم اون.. اون چ.. چتینه؟(دوست پسر قبلیه دیوونش) گفت:سلام عزیزم*پوزخند شیطانی* گفتم:تو اینجا چیکار میکنی؟ *عصبی* گفت:اومدم عشقمو ببرم یهو تفنگشو دراورد و گفت:زود باش برو تو ماشین منم تفنگمو درا وردم و یه تیر توی پاش خالی کردم و گفتم: فکر کردی کی هستی ها؟ *پوزخند شیطانی* یهو یه فلز از تو پاچه ی شلوارش دراورد و گفت:هه هنوز منو نشناختی یهو تهیونگ و پسرا اومدن اونجا تهیونگ اومد سمتم و گفت:این کیه؟ *عصبی* چتین گفت:عشقش شما؟ گفت:اره ماوی؟ این گفتم:نه این یه عوضیه یهو چتین یه تیر تو هوا زد و حمله کرد من با چتین مشغول بودم که دیدم تهیونگ تو خطره سریع دویدم اونجا و اون عوضی رو کشتم که
خب خب تمومممم دستم کنده شد
بابای تا پارت بعد👋😘
پارت6
.
.
.
+گفت:چیکار میکنی هومممم؟ گفتم:هیچی میخوام ساعت بزارم بخوابم گفت:خببب اممم ماوی گفتم:هوم گفت:میگم میشه امشب پیش من بخوابی؟ *کیوت*گفتم:چ.. چی میگی؟ گفت:لطفااا*کیوت*گفتم:قیافتو اونجوری نکن اهههه خب.. اهه باشه میام
-خوشحال شدم رفت سمتش گفتم:خب پس بریم گفت:اهه باشه گوشیشو برداشت منم دستشو گرفتم و بردمش تو اتاقم میخواستم بودنم پدر و مادر داره یا نه نشست روی تخت منم نشستم کنارش گوشیشو روشن کرد که دستمو گذاشتم رو گوشیش و بردمش پایین گفت:چ.. چیکار میکنی تهیونگ؟ گفتم:ماوی یه سوال دارم گفت:خب بپرس گفتم:ماوی پدر و مادرت کجان؟ یهو قیافش ناراحت شد گفتم:ماوی؟ گفت:قبرستون فکر کردم ازشون عصبانیه گفتم:ماوی لطفا بگو گفت:گفتم که قبرستون گفتم:ی.. یعنی چی؟ گفت:خب من پدرم مافیا بود وقتی 8 سالم بود یکی از دشمناش پدر و مادرم رو گرفتن منم فرار کردم بعد از چندروز شنیدم که... که اونا کشته*بغض* ناراحت شدم بغلش کردم و نوازشش کردم گفتم:ب.. باشه باشه اشکال نداره تو الان یه خونواده ی جدید داری گفت:چی؟ گفتم:خب ما هممون الان تو رو به یه چشم میبینیم،، پسرا تو رو مثل خواهرشون دوست دارن خب دخترا هم همینطور گفت:خب... و تو؟ گفتم:اممم چیزه یهو گوشیه ماوی زنگ خورد اخیشششش شانس اوردم
+گوشیم زنگ خورد جونگ سوک(دست راستش تو شرکت)جواب دادم
مکالمه( علامت جونگ سوک: & )
+الو &الو ماوی +چیه؟ &ماوی بهمون حمله شده +چیییی*عصبی* &ماوی زود بیا به لوکیشنی که برات میفرستم +ب.. باشه باشه
پایان مکالمه
+لعنتتتت از اتاق رفتم بیرون تفنگامو برداشت یه چاقو هم کردم تو استینم و رفتم بیرون همه بیدار بودن یهو تهیونگ اومد جلوم گفت:کجا میری؟ گفتم:برو اونور تهیونگ هولش دادم و رفتم سوار ماشین شدم و رفتم به اونجایی که لوکیشن میگفت رسیدم دیدم اون.. اون چ.. چتینه؟(دوست پسر قبلیه دیوونش) گفت:سلام عزیزم*پوزخند شیطانی* گفتم:تو اینجا چیکار میکنی؟ *عصبی* گفت:اومدم عشقمو ببرم یهو تفنگشو دراورد و گفت:زود باش برو تو ماشین منم تفنگمو درا وردم و یه تیر توی پاش خالی کردم و گفتم: فکر کردی کی هستی ها؟ *پوزخند شیطانی* یهو یه فلز از تو پاچه ی شلوارش دراورد و گفت:هه هنوز منو نشناختی یهو تهیونگ و پسرا اومدن اونجا تهیونگ اومد سمتم و گفت:این کیه؟ *عصبی* چتین گفت:عشقش شما؟ گفت:اره ماوی؟ این گفتم:نه این یه عوضیه یهو چتین یه تیر تو هوا زد و حمله کرد من با چتین مشغول بودم که دیدم تهیونگ تو خطره سریع دویدم اونجا و اون عوضی رو کشتم که
خب خب تمومممم دستم کنده شد
بابای تا پارت بعد👋😘
۳.۹k
۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.