ادامه تک پارتی کوک غمگین
ویو ات
اون روز باهم کلی وقت گذروندیم و بعدش باهم خدافظی کردیم
چند روز بعد
ویو کوک
این چند ات اصلا نمیاد پیشم خیلی نگرانش بودم
بلاخره با زور و بدبختی روی ویلچر نشستم و رفتم به سمت اتاقش فک کنم بخاطر اینکه اون پیرزن کنارش فوت کرده خیلی ناراحته ولی دلیل نمیشه که نیاد پیشم
رفتم تو اتاقش دیدم رو تختش دراز کشیده رفتم سمت تختش و اروم صداش زدم
کوک : ات
با بی حالی برگشت سمتم صورتش خیلی سفید شده بود و لباش خشک
بزور و زحمت کنارش دراز کشیدم واز پشت بغلش کردم
و گردنشو بوسیدم
کوک : چشیده فرشته کوچولو حالت خوش نیست
ات : کوکی
کوک : جونم
ات : میای باهم بخوابیم خیلی خستم
کوک :......
کوک : باش بیا بخوابیم
چند ساعت بعد
دکتر پارک : پرستار لی میشه بری به مریض ات و جونگ کوک سر بزنی
پرستار لی : چشم دکتر
پرستار لی وارد اتاق شد و با صحنه رو بروش مواجه شد
پرستار : کوک چرا اومدی پیش ات خوابیدی پاشو برو اتاق خودت
پرستار: کوک... ات
رفت سمت شون ولی دید دوتاشونم نفس نمی کشن
پرستار: دکتر پارک. با داد
و پایان 👍🗿
اون روز باهم کلی وقت گذروندیم و بعدش باهم خدافظی کردیم
چند روز بعد
ویو کوک
این چند ات اصلا نمیاد پیشم خیلی نگرانش بودم
بلاخره با زور و بدبختی روی ویلچر نشستم و رفتم به سمت اتاقش فک کنم بخاطر اینکه اون پیرزن کنارش فوت کرده خیلی ناراحته ولی دلیل نمیشه که نیاد پیشم
رفتم تو اتاقش دیدم رو تختش دراز کشیده رفتم سمت تختش و اروم صداش زدم
کوک : ات
با بی حالی برگشت سمتم صورتش خیلی سفید شده بود و لباش خشک
بزور و زحمت کنارش دراز کشیدم واز پشت بغلش کردم
و گردنشو بوسیدم
کوک : چشیده فرشته کوچولو حالت خوش نیست
ات : کوکی
کوک : جونم
ات : میای باهم بخوابیم خیلی خستم
کوک :......
کوک : باش بیا بخوابیم
چند ساعت بعد
دکتر پارک : پرستار لی میشه بری به مریض ات و جونگ کوک سر بزنی
پرستار لی : چشم دکتر
پرستار لی وارد اتاق شد و با صحنه رو بروش مواجه شد
پرستار : کوک چرا اومدی پیش ات خوابیدی پاشو برو اتاق خودت
پرستار: کوک... ات
رفت سمت شون ولی دید دوتاشونم نفس نمی کشن
پرستار: دکتر پارک. با داد
و پایان 👍🗿
۲۱.۴k
۱۷ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.