" مرב غریبه..ღ " پارت ۳۲
راوی :
از اون روز نحس دو ماه گذشت..
دو ماه پررنج و دردناک..
دخترک قصه ما..به سمت مزار عشقایی که هیچوقت بهشون نرسید رفت..
دوتا دست گلاش رز سفیدش رو روی مزار دوتاشون گذاشت..
و خوابید کنارشون..
لبخند تلخی زد و مثل هر روز شروع به حرف زدن کرد..
ات : « قراره دلم مثل همیشه براتون تنگ بشه. مثل ستاره ها برای ماه تو یه شب تاریک ؛ پس حالا من باید بیشتر از وقتی که میشناختمتون به خاطر بسسپارمتون »
از روی زمین پاشد و به سمت خیابون حرکت کرد..میخواست خودشو بندازه جلو ماشین و بمیره..ولی.. با فکر اینکه قراره برای مردم دردسر درست کنه خودشو عقب کشید و به سمت پلی که هیچکس اونجا نمیرفت حرکت کرد..
خودشو با لبخند رها کرد..و سیاهی مطلق
ات ویو :
ات : اینجور شد و دخترک عاشق قصه ما خودشو کشت تا پیش دوتا عشقاش بره..
ات : از این قصه خوشتون اومد؟
بچه ها : بلههه
جیمز : ولی خیلی دردناک و غمگین بود
لونا : اشکم در اومد..
ادامه دارد...
.
از اون روز نحس دو ماه گذشت..
دو ماه پررنج و دردناک..
دخترک قصه ما..به سمت مزار عشقایی که هیچوقت بهشون نرسید رفت..
دوتا دست گلاش رز سفیدش رو روی مزار دوتاشون گذاشت..
و خوابید کنارشون..
لبخند تلخی زد و مثل هر روز شروع به حرف زدن کرد..
ات : « قراره دلم مثل همیشه براتون تنگ بشه. مثل ستاره ها برای ماه تو یه شب تاریک ؛ پس حالا من باید بیشتر از وقتی که میشناختمتون به خاطر بسسپارمتون »
از روی زمین پاشد و به سمت خیابون حرکت کرد..میخواست خودشو بندازه جلو ماشین و بمیره..ولی.. با فکر اینکه قراره برای مردم دردسر درست کنه خودشو عقب کشید و به سمت پلی که هیچکس اونجا نمیرفت حرکت کرد..
خودشو با لبخند رها کرد..و سیاهی مطلق
ات ویو :
ات : اینجور شد و دخترک عاشق قصه ما خودشو کشت تا پیش دوتا عشقاش بره..
ات : از این قصه خوشتون اومد؟
بچه ها : بلههه
جیمز : ولی خیلی دردناک و غمگین بود
لونا : اشکم در اومد..
ادامه دارد...
.
۱۱.۷k
۰۹ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.