//سلطنت راز آلود//
//سلطنت راز آلود//
پارت 100
با احتیاط از روی تخت بلند شد که مبادا جیمین را بیدار کند به صورت غرق در خوابش خیره شد و زیر لب زمزمه کرد
الویز : معذرت میخوام ولی بايد به بدون که دلیل مرگ مادرمچيه من بهش قول دادم
بعد از این حرف روی صورتش هم شد و بوسه کوتاهی بر روی لب هایش گذاشت ... بعد از پوشیدن لباس رزمی سیاه که راحت تر باشه اقامت گاه را ترک کرد
.....
در تاریکی شب پشت ستونی ایستاده بود و به آن سمته قصر که اتاق مدارک سلطنت قرار داشت نگاهش میکرد
آن مکان پشت قصر بود و کمی از دید بقیه پنهان که نگهبان های حدود ۶ نفر از آن مکان محافظت میکردن با احساس دست بر روی شونه اش با تعجب به پشت سرش برگشت و با دیدن مارتا و ساریتا نفس آسوده کشید
الویز : چیکار میکنید چرا اومیدین اینجا
مارتا : بانوی من به نظرتون این کار درستیه اگه ...
الویز : ازت نظر نخواستم من میدونم دارم چیکار میکنم ... کاری که گفتم رو انجام دادین
ساریتا : بله بايد تا چند دقیقه دیگه بیهوش بشن خواب آوری که توی غذا شون ریختیم خیلی قویه ... بانوی من حداقل اجازه بدین من همراهتون بیام
الویز : لازم نکرده برگردین قصر
ساریتا : ولی بانوی من ...
الویز : بهتون گفتم ازتون نظر نخواستم کاری که گفتم رو انجام بدین
ساریتا و مارتا نگاه نگران بهم انداخت و بعد از تعظيمی آن مکان را ترک کردن ... لحظاتی دیگر آن جا ایستاد و با دیدن این نگهبان ها در خواب فرو رفتن به سمته آن مکان قدم برداشت
....
قفسه های مدارک را یکی پس از دیگری نگاه میکرد تا اينکه پرونده که برسی های طبیب در آن زکر شده بود پيدا کرد تک تک ملکاتش را با دقت بسیاری خواند
الویز.... مسمومیت با این گیاه که باعث افتادگی ریه، خونریزی مغز شده که موجب مرگ میباشد و همچنین اسپاسم عضلات صورت شد و جسد با لبخند ریزه آشکار برجا گذاشته. این باور وجود دارد که بخش از مسمومیت با گیاهی آبچکان بوده و این از الاعم فعلی سابت شده
برگه که در دست دیگرش بود مربوط به مرگ پادشاه قبل بود و بالا آورد تا در آن تاریکی دیده بهتری داشته باشد ... با خواندن تک تک کلماتش بیشتر به شباهت به پرونده مادرش میشه
اما با یک تفاوت که مرگ مادرش با سم گیاه آبچکان بود ولی در مورد مرگ پادشاه قبلی هیچ علتی زکر نشده بود ... با عصبانیت برگه ها را توی مشت فشرد
الویز ...حق با من بود یعنی کسی که پادشاه قبلی رو مسموم کرده
قاتل مادر منم هست...با دستای خودم نابودت میکنم از به دنيا اومدن بشیمون میشی
پارت 100
با احتیاط از روی تخت بلند شد که مبادا جیمین را بیدار کند به صورت غرق در خوابش خیره شد و زیر لب زمزمه کرد
الویز : معذرت میخوام ولی بايد به بدون که دلیل مرگ مادرمچيه من بهش قول دادم
بعد از این حرف روی صورتش هم شد و بوسه کوتاهی بر روی لب هایش گذاشت ... بعد از پوشیدن لباس رزمی سیاه که راحت تر باشه اقامت گاه را ترک کرد
.....
در تاریکی شب پشت ستونی ایستاده بود و به آن سمته قصر که اتاق مدارک سلطنت قرار داشت نگاهش میکرد
آن مکان پشت قصر بود و کمی از دید بقیه پنهان که نگهبان های حدود ۶ نفر از آن مکان محافظت میکردن با احساس دست بر روی شونه اش با تعجب به پشت سرش برگشت و با دیدن مارتا و ساریتا نفس آسوده کشید
الویز : چیکار میکنید چرا اومیدین اینجا
مارتا : بانوی من به نظرتون این کار درستیه اگه ...
الویز : ازت نظر نخواستم من میدونم دارم چیکار میکنم ... کاری که گفتم رو انجام دادین
ساریتا : بله بايد تا چند دقیقه دیگه بیهوش بشن خواب آوری که توی غذا شون ریختیم خیلی قویه ... بانوی من حداقل اجازه بدین من همراهتون بیام
الویز : لازم نکرده برگردین قصر
ساریتا : ولی بانوی من ...
الویز : بهتون گفتم ازتون نظر نخواستم کاری که گفتم رو انجام بدین
ساریتا و مارتا نگاه نگران بهم انداخت و بعد از تعظيمی آن مکان را ترک کردن ... لحظاتی دیگر آن جا ایستاد و با دیدن این نگهبان ها در خواب فرو رفتن به سمته آن مکان قدم برداشت
....
قفسه های مدارک را یکی پس از دیگری نگاه میکرد تا اينکه پرونده که برسی های طبیب در آن زکر شده بود پيدا کرد تک تک ملکاتش را با دقت بسیاری خواند
الویز.... مسمومیت با این گیاه که باعث افتادگی ریه، خونریزی مغز شده که موجب مرگ میباشد و همچنین اسپاسم عضلات صورت شد و جسد با لبخند ریزه آشکار برجا گذاشته. این باور وجود دارد که بخش از مسمومیت با گیاهی آبچکان بوده و این از الاعم فعلی سابت شده
برگه که در دست دیگرش بود مربوط به مرگ پادشاه قبل بود و بالا آورد تا در آن تاریکی دیده بهتری داشته باشد ... با خواندن تک تک کلماتش بیشتر به شباهت به پرونده مادرش میشه
اما با یک تفاوت که مرگ مادرش با سم گیاه آبچکان بود ولی در مورد مرگ پادشاه قبلی هیچ علتی زکر نشده بود ... با عصبانیت برگه ها را توی مشت فشرد
الویز ...حق با من بود یعنی کسی که پادشاه قبلی رو مسموم کرده
قاتل مادر منم هست...با دستای خودم نابودت میکنم از به دنيا اومدن بشیمون میشی
۹.۴k
۱۹ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.