Part 2
Part 2 ♣️♥️
/ : من میرم دارو های اعصابتو بیارم بشین تا بیام .
ویو هیونجین :
لعنت بهش همش همینه روز و شب تصویرش از جلوی چشمام کنار نمیره اون بدن بی نقصش اون صدای بم و تحریک کنندش اون دستای سفید و ظریفش نمیتونم تحمل کنم انگار هر سال که از نبودش میگذره بیشتر افسرده و بیمار میشم دیگه حالم داره از این روال زندگی بهم میخوره .
/ : بگیر قرصاتو بخور بعد بیا پایین جلسه داریم اون اخلاق سگیتم درست کن وحشی نباش مارو نگیر فعلا .
♧ : ...
پسر قرصاشو خورد بلند شد و به طرف کمد لباساش رفت حوصله اینکه برای یک جلسه نه خیلی رسمی لباسای مجلسی و مجلل رو بپوشه نداشت پس فقط یک پیراهن سفید ، شلوار پارچه ای اسلیم فیت و یک کروات مشکی برداشت و پوشید به سمت آینه رفت دستی به موهای مشکی و براقش کشید بلند شده بود اما همین بیش تر از هرچیزی جذابش میکرد عطری با رایحه تلخ انتخاب کرد و به سمت اتاق برگزاری جلسه راه افتاد .
دو سالی از مرگ پدرش میگذره الان هیونجین مسئول کل باند مافیایی بزرگ پدرشه اداره کردن همچین باند بزرگی براش خیلی سخت بود پس الان فقط به فکر پیدا کردن یک شریک بود تا بتونه یکم از بار روی دوشش رو کمتر کنه اینطوری شاید میتونست وقت بیشتری برای خودش بزاره یا شایدم از اینی که هست بیشتر به خودش آسیب بزنه !
/ : بچه ها بلند شین گل پسر دافمون اومد .
◇ : سونگمین ببین کی بهت گفتم تو آخرش سر خودتو به باد میدی انقدر که رو مخش میری .
● : ولش کن هان اگه خودش دوست نداره سر به تنش باشه تو چرا غصشو میخوری !
◇ : به هر حال از ما گفتن بود .
♧ : خب تونستین برام یک شریک خوب پیدا کنین ؟ ( جدی )
● : چند تا مورد که آدم باشن پیدا کردیم ولی تو انتخابش موندیم که کدومشون میتونه از همه بهتر باشه.
♧ : حوصله انتخاب کردنشون رو ندارم اونی که از همه کار بلد تره و چشمش به دنبال مال و اموال نیست رو برام بیارین تا فردا شب وقت دارین .
◇ : آممم ... میگم ... میگم هیونجین ...
♧ : هوم ؟
◇ : تو ... تو هنوزم به ...
● : چیزه تو هنوزم به یک قرارداد جدید قاچاق اسلحه فکر میکنی ؟
♧ : اول باید همینایی که تو انبار داریم رو رَد کنیم بره بعدش یک فکری براش میکنم ، همین ؟
● : آره ، پس ما دیگه میریم که شریک آیندتو برات بیاریم .
♧ : اوک
☆☆☆☆☆
ادامه دارد ...
تا اینجا چطور شد ؟؟؟؟
/ : من میرم دارو های اعصابتو بیارم بشین تا بیام .
ویو هیونجین :
لعنت بهش همش همینه روز و شب تصویرش از جلوی چشمام کنار نمیره اون بدن بی نقصش اون صدای بم و تحریک کنندش اون دستای سفید و ظریفش نمیتونم تحمل کنم انگار هر سال که از نبودش میگذره بیشتر افسرده و بیمار میشم دیگه حالم داره از این روال زندگی بهم میخوره .
/ : بگیر قرصاتو بخور بعد بیا پایین جلسه داریم اون اخلاق سگیتم درست کن وحشی نباش مارو نگیر فعلا .
♧ : ...
پسر قرصاشو خورد بلند شد و به طرف کمد لباساش رفت حوصله اینکه برای یک جلسه نه خیلی رسمی لباسای مجلسی و مجلل رو بپوشه نداشت پس فقط یک پیراهن سفید ، شلوار پارچه ای اسلیم فیت و یک کروات مشکی برداشت و پوشید به سمت آینه رفت دستی به موهای مشکی و براقش کشید بلند شده بود اما همین بیش تر از هرچیزی جذابش میکرد عطری با رایحه تلخ انتخاب کرد و به سمت اتاق برگزاری جلسه راه افتاد .
دو سالی از مرگ پدرش میگذره الان هیونجین مسئول کل باند مافیایی بزرگ پدرشه اداره کردن همچین باند بزرگی براش خیلی سخت بود پس الان فقط به فکر پیدا کردن یک شریک بود تا بتونه یکم از بار روی دوشش رو کمتر کنه اینطوری شاید میتونست وقت بیشتری برای خودش بزاره یا شایدم از اینی که هست بیشتر به خودش آسیب بزنه !
/ : بچه ها بلند شین گل پسر دافمون اومد .
◇ : سونگمین ببین کی بهت گفتم تو آخرش سر خودتو به باد میدی انقدر که رو مخش میری .
● : ولش کن هان اگه خودش دوست نداره سر به تنش باشه تو چرا غصشو میخوری !
◇ : به هر حال از ما گفتن بود .
♧ : خب تونستین برام یک شریک خوب پیدا کنین ؟ ( جدی )
● : چند تا مورد که آدم باشن پیدا کردیم ولی تو انتخابش موندیم که کدومشون میتونه از همه بهتر باشه.
♧ : حوصله انتخاب کردنشون رو ندارم اونی که از همه کار بلد تره و چشمش به دنبال مال و اموال نیست رو برام بیارین تا فردا شب وقت دارین .
◇ : آممم ... میگم ... میگم هیونجین ...
♧ : هوم ؟
◇ : تو ... تو هنوزم به ...
● : چیزه تو هنوزم به یک قرارداد جدید قاچاق اسلحه فکر میکنی ؟
♧ : اول باید همینایی که تو انبار داریم رو رَد کنیم بره بعدش یک فکری براش میکنم ، همین ؟
● : آره ، پس ما دیگه میریم که شریک آیندتو برات بیاریم .
♧ : اوک
☆☆☆☆☆
ادامه دارد ...
تا اینجا چطور شد ؟؟؟؟
۷۵۱
۲۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.