فیک ران part 56
ویو دراکن اینا:
هاکای: میدونی اون دختره که رف پیش دخترا خیلی برام آشنا بود...
ناهویا: جدی؟ به طرز عجیبی هم برایه من آشنا بود...
دراکن: اوف چی بگم؟
مایکی: کن چین...گندشو در نیار برو بهش بگووووووووو
دراکن: اههه مایکی خفه شووووووو تو ک هنو عاشق نشدی!
میتی: چرا شده نمیبینی تو کونه تاکهمیتیچیه؟
دراکن: ارع چرا به ذهنه خودم نرسید؟
سویا: خوداروشکر من اصن این داستان ماستانایه عشق و عاشقی رو ندارم راحتم جدی میگممم!
ریندو: نگران نباش تورو هم به این کثافت کاریا ربط میدیم .. بشینو نگا کن..🤣
سویا: خفه شو ببینمممممم😑😑😑
ران: ولی خب منم یکیو دوس دارم اصن نه تنها محل سگ بهم نمیده..بلکه بهم تیکه هم میندازه..
سانزو: از تو بعید نیس داداش تو انقد انگل جامعه هستی که کسی فرا تر از این بهت پا نمیده...
شینچیرو: این بچه بازیا رو تموم کنید بابا!!
مایکی: شین تو که خودت هیچکی بهت پا نمیده..
واکاسا:اصن نیاز به پا دادن نداره..کافیه نگاش کنن..
تاکئومی:🤣
شینچیرو: خفههههههه
ایزانا: شما ها که قصد ندارید از این سینگل به گور ها مشاوره بگیرید؟
همه درحال جر خوردن*
مایکی: نه در واقع ما سعی داریم اینکه حداقل با یه نفر قرار گذاشتیم رو به رخشون میکشیم..آخه اینا کارشون به قرارم کشیده نشده🤣
سانزو: منم صادقانه بگم...یکیو دوس دارم ولی یه مگس مزاحم همش مزاحممون میشه...نمیدونم باید دقیقن چی کار کنم...!
ریندو: احتمالن این مگسه تو این جمع نیس؟
کوکو: مطمعن باش هست...
ران: *چشم غره...
باجی: میگم بین شما ها اتفاق خاصی نیوفتاده؟
سانزو: اون نه فقط خیلی دوس دارم با معنا بهش نگا بکنم...
چیفویو: اههههه من گشنمهههههه
کازوتورا: پاشید یچی کوفت کنیم..
مایکی:ارع پاشید بریم...کن چین پاشووووو
دراکن: هوف باشع...
سانزو و ران با نگاه های یکم زیادی فوش دار همو نگاه مینداختن...
کوکو هم پشت سر پشمکا راه افتاد...
ناهویا یه نگا بازم به دخترا انداخت تا ببینه بلخره میفهمه اون دختره کیه؟ و دوباره راه افتاد...
میتسویا هاکای و تاکه میچی رو از کونه هم جدا کرد و کشید دنبال خودش...و همگی راه افتادن و رفتن تو رستورانه کشتی نشستن...
*این دفعه گفتم ویو پسرا تو رستوران تشریف دارن*
شما نمیدونید ولی یه جنگه جهانی در راهه...
هاکای: میدونی اون دختره که رف پیش دخترا خیلی برام آشنا بود...
ناهویا: جدی؟ به طرز عجیبی هم برایه من آشنا بود...
دراکن: اوف چی بگم؟
مایکی: کن چین...گندشو در نیار برو بهش بگووووووووو
دراکن: اههه مایکی خفه شووووووو تو ک هنو عاشق نشدی!
میتی: چرا شده نمیبینی تو کونه تاکهمیتیچیه؟
دراکن: ارع چرا به ذهنه خودم نرسید؟
سویا: خوداروشکر من اصن این داستان ماستانایه عشق و عاشقی رو ندارم راحتم جدی میگممم!
ریندو: نگران نباش تورو هم به این کثافت کاریا ربط میدیم .. بشینو نگا کن..🤣
سویا: خفه شو ببینمممممم😑😑😑
ران: ولی خب منم یکیو دوس دارم اصن نه تنها محل سگ بهم نمیده..بلکه بهم تیکه هم میندازه..
سانزو: از تو بعید نیس داداش تو انقد انگل جامعه هستی که کسی فرا تر از این بهت پا نمیده...
شینچیرو: این بچه بازیا رو تموم کنید بابا!!
مایکی: شین تو که خودت هیچکی بهت پا نمیده..
واکاسا:اصن نیاز به پا دادن نداره..کافیه نگاش کنن..
تاکئومی:🤣
شینچیرو: خفههههههه
ایزانا: شما ها که قصد ندارید از این سینگل به گور ها مشاوره بگیرید؟
همه درحال جر خوردن*
مایکی: نه در واقع ما سعی داریم اینکه حداقل با یه نفر قرار گذاشتیم رو به رخشون میکشیم..آخه اینا کارشون به قرارم کشیده نشده🤣
سانزو: منم صادقانه بگم...یکیو دوس دارم ولی یه مگس مزاحم همش مزاحممون میشه...نمیدونم باید دقیقن چی کار کنم...!
ریندو: احتمالن این مگسه تو این جمع نیس؟
کوکو: مطمعن باش هست...
ران: *چشم غره...
باجی: میگم بین شما ها اتفاق خاصی نیوفتاده؟
سانزو: اون نه فقط خیلی دوس دارم با معنا بهش نگا بکنم...
چیفویو: اههههه من گشنمهههههه
کازوتورا: پاشید یچی کوفت کنیم..
مایکی:ارع پاشید بریم...کن چین پاشووووو
دراکن: هوف باشع...
سانزو و ران با نگاه های یکم زیادی فوش دار همو نگاه مینداختن...
کوکو هم پشت سر پشمکا راه افتاد...
ناهویا یه نگا بازم به دخترا انداخت تا ببینه بلخره میفهمه اون دختره کیه؟ و دوباره راه افتاد...
میتسویا هاکای و تاکه میچی رو از کونه هم جدا کرد و کشید دنبال خودش...و همگی راه افتادن و رفتن تو رستورانه کشتی نشستن...
*این دفعه گفتم ویو پسرا تو رستوران تشریف دارن*
شما نمیدونید ولی یه جنگه جهانی در راهه...
۱۲.۵k
۲۸ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.