عشق ناگهانی p:9
کوک: خیالت راحت دیگه چی؟
ا/ت: هیچی
کوک: خب حالا نمیخوای بیای بغلم ؟
ا/ت: (خنده)
کوک: بریم پایین ؟
ا/ت: اوم
پ کوک: خب حرفاتونو زدید ؟
کوک و ا/ت: بله
پ ا/ت: پس مبارکه؟
کوک: بله
م کوک: مبارکه
م ا/ت: مبارک باشه دخترم
ا/ت: مرسی
پ کوک: خب بچهها شما برید ما تاریخ عروسی و اینا رو هماهنگ کنیم بهتون میگیم
تهیونگ: کوک بیا گیم
کوک: اوه حتما بریم
ویو ا/ت:
تهیونگ و کوک داشتن گیگ میزدن منم نشسته بودم و با گوشیم ور میرفتم واقعا این آدم جذاب بود لعنتی تتو های روی دستش داشت دیوونم میکرد
*تق تق تق * (مثلا صدای دره)
م ا/ت: بچه ها بیان پایین
بچه ها : بریم
پ کوک: خب ما تاریخ عروسی تون رو مشخص کردیم عروسی تون میوفته آخر این هفته یعنی ۵ رو دیگه
ا/ت: عاا خیلی زود نیست ؟
کوک: راس میگه
پ ا/ت: نه خوبه
کوک: هر چی شما بگید ( بچمم چه حرف گوش کنه)
م کوک: خب ما دیگه زحمتو کم میکنیم
م ا/ت: خوش آمدید بودید حالا
پ کوک: نه دیگه دیر وقته راستی کوک و ا/ت توی این چند روز خریدا تون رو بکنید
کوک و ا/ت: چشم
پ ا/ت: نگران عروسی هم نباشید اون با ما
کوک: ممنونم
تهیونگ: گوشیت خاموش نباشه بهت زنگ میزنم (رو به کوک)
کوک: باشه
دیگه خدافظی میکنن و میرن که یهو
گوشی مادر ا/ت زنگ میخوره
م ا/ت: الو .... سلام.......کی.....واقعا......عالیه.....خوش آومدید
تهیونگ: مامان کی بود ؟
م ا/ت: خاله بود گفت فردا میاین اینجا (ذوقققق)
ا/ت: وااای لونا هم میادد(ذوقققق)
م ا/ت: اره
ا/ت:واااای(ذوققق)
تهیونگ: ا/ت بیا بالا اتاقم (جدی)
ا/ت: جونم داداشی
تهیونگ: از این تصمیم مطمئنی ؟
ا/ت: اره دوسش دارم مطمئنم
تهیونگ: خوبه بیا بغل داداشی از صبح تا الان بغلت نکردم هااا(خنده)
ا/ت: تو بهترین آدم تو زندگیم هستی داداش وقتی تو هستی احساس آرامش میکنم و احساس میکنم یکی هست که هیچ وقت آسیب بهم نمیرسه
تهیونگ: (سفت بغلش میکنه)
پرش به فردا
م ا/ت: ا/ت پاشو خاله اینا اومدن
ا/ت: باشه پاشدم شما برید پایین منم میام
م ا/ت: بدو دیگه
*گوشی ا/ت زنگ میخوره*
ا/ت: الو سلام
کوک: چطوری دختر کوچولو
ا/ت: خوبم (خنده)
کوک: کوچولو میام دنبالت بریم خرید
ا/ت: باشه میبینمت
کوک: ساعت ۵ میام
ا/ت: باشه مراقب خودت باش
کوک: توام همینطور فعلا
ا/ت: خدافظ
ویو ا/ت:
رفتم دست شویی کارای لازم رو انجام دادم
رفتم پایین خالم و دخترش با اون پسر نچسب دیدمش که بهم تبریک گفتن برای عروسیم
ا/ت: مامان امروز با کوک میریم خرید
م ا/ت: باشه دخترم
لونا: چطوری تو (خنده)
ا/ت: وای که چقدر دلم برات تنگ شده بود (خنده)
پرش به ساعت ۴
ویو ا/ت:
یه دوش ۱۵ مینی گرفتم اومدم بیرون لباس پوشیدم که شد ساعت ۵
م ا/ت: بیا کوک اومد (داد)
ا/ت: باشه باشه
م ا/ت: کوک بیا تو اون داره حاضر میشه (از پشت آیفون )
کوک: باشه
(بچه ها خاله ا/ت رو با خاله ت نشون میدم )
کوک : سلام
خاله ت : سلام مبارک باشه پسرم
کوک: ممنون
کوک: ا/ت بیا دیگه ( میره تو اتاق )
ا/ت: سلام
لونا: سلام
کوک: سلام
ا/ت: لونا دختر خالم و پایه خراب کاریام (خنده)
لونا: خوشبختم
کوک: منم (سرد)
کوک: پایین منتظرم
ا/ت: اومدم
ا/ت: هیچی
کوک: خب حالا نمیخوای بیای بغلم ؟
ا/ت: (خنده)
کوک: بریم پایین ؟
ا/ت: اوم
پ کوک: خب حرفاتونو زدید ؟
کوک و ا/ت: بله
پ ا/ت: پس مبارکه؟
کوک: بله
م کوک: مبارکه
م ا/ت: مبارک باشه دخترم
ا/ت: مرسی
پ کوک: خب بچهها شما برید ما تاریخ عروسی و اینا رو هماهنگ کنیم بهتون میگیم
تهیونگ: کوک بیا گیم
کوک: اوه حتما بریم
ویو ا/ت:
تهیونگ و کوک داشتن گیگ میزدن منم نشسته بودم و با گوشیم ور میرفتم واقعا این آدم جذاب بود لعنتی تتو های روی دستش داشت دیوونم میکرد
*تق تق تق * (مثلا صدای دره)
م ا/ت: بچه ها بیان پایین
بچه ها : بریم
پ کوک: خب ما تاریخ عروسی تون رو مشخص کردیم عروسی تون میوفته آخر این هفته یعنی ۵ رو دیگه
ا/ت: عاا خیلی زود نیست ؟
کوک: راس میگه
پ ا/ت: نه خوبه
کوک: هر چی شما بگید ( بچمم چه حرف گوش کنه)
م کوک: خب ما دیگه زحمتو کم میکنیم
م ا/ت: خوش آمدید بودید حالا
پ کوک: نه دیگه دیر وقته راستی کوک و ا/ت توی این چند روز خریدا تون رو بکنید
کوک و ا/ت: چشم
پ ا/ت: نگران عروسی هم نباشید اون با ما
کوک: ممنونم
تهیونگ: گوشیت خاموش نباشه بهت زنگ میزنم (رو به کوک)
کوک: باشه
دیگه خدافظی میکنن و میرن که یهو
گوشی مادر ا/ت زنگ میخوره
م ا/ت: الو .... سلام.......کی.....واقعا......عالیه.....خوش آومدید
تهیونگ: مامان کی بود ؟
م ا/ت: خاله بود گفت فردا میاین اینجا (ذوقققق)
ا/ت: وااای لونا هم میادد(ذوقققق)
م ا/ت: اره
ا/ت:واااای(ذوققق)
تهیونگ: ا/ت بیا بالا اتاقم (جدی)
ا/ت: جونم داداشی
تهیونگ: از این تصمیم مطمئنی ؟
ا/ت: اره دوسش دارم مطمئنم
تهیونگ: خوبه بیا بغل داداشی از صبح تا الان بغلت نکردم هااا(خنده)
ا/ت: تو بهترین آدم تو زندگیم هستی داداش وقتی تو هستی احساس آرامش میکنم و احساس میکنم یکی هست که هیچ وقت آسیب بهم نمیرسه
تهیونگ: (سفت بغلش میکنه)
پرش به فردا
م ا/ت: ا/ت پاشو خاله اینا اومدن
ا/ت: باشه پاشدم شما برید پایین منم میام
م ا/ت: بدو دیگه
*گوشی ا/ت زنگ میخوره*
ا/ت: الو سلام
کوک: چطوری دختر کوچولو
ا/ت: خوبم (خنده)
کوک: کوچولو میام دنبالت بریم خرید
ا/ت: باشه میبینمت
کوک: ساعت ۵ میام
ا/ت: باشه مراقب خودت باش
کوک: توام همینطور فعلا
ا/ت: خدافظ
ویو ا/ت:
رفتم دست شویی کارای لازم رو انجام دادم
رفتم پایین خالم و دخترش با اون پسر نچسب دیدمش که بهم تبریک گفتن برای عروسیم
ا/ت: مامان امروز با کوک میریم خرید
م ا/ت: باشه دخترم
لونا: چطوری تو (خنده)
ا/ت: وای که چقدر دلم برات تنگ شده بود (خنده)
پرش به ساعت ۴
ویو ا/ت:
یه دوش ۱۵ مینی گرفتم اومدم بیرون لباس پوشیدم که شد ساعت ۵
م ا/ت: بیا کوک اومد (داد)
ا/ت: باشه باشه
م ا/ت: کوک بیا تو اون داره حاضر میشه (از پشت آیفون )
کوک: باشه
(بچه ها خاله ا/ت رو با خاله ت نشون میدم )
کوک : سلام
خاله ت : سلام مبارک باشه پسرم
کوک: ممنون
کوک: ا/ت بیا دیگه ( میره تو اتاق )
ا/ت: سلام
لونا: سلام
کوک: سلام
ا/ت: لونا دختر خالم و پایه خراب کاریام (خنده)
لونا: خوشبختم
کوک: منم (سرد)
کوک: پایین منتظرم
ا/ت: اومدم
۶۱۳
۰۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.