پارت 15
مامان ت : خب میدونم نمیتونم بیشتر از این ازت بپرسم اگه بپرسم هم میدونم جواب نمیدی
مامان با مکث کوتاهی ادامه میده
حالا چطور میخوای پدرت راضی کنی و خانواده عموت
ت : خب میگم به جک علاقه ای ندارم و فقط اون پسر عمو و برادر خودم میدونم
مامان ت : ت دلیل قانع کننده ای نیست . باید دلیل محکمی داشته باشی .
اهی میکشم تا میخوام حرفی بزنم در به صدا درمیاد بعد هم صدای اجوما
اجوما : خانم
قرصاتون اوردم
مامانم بهم نگاه کرد که میتونم برم من رفتم بیرون به سمت اتاقم رفتم خودمو رو تخت پرت کردم اخیششش
یعنی چی میشه؟وای اگه جیمین بفهمه چی؟ چطور ممکنه بفهمه اگه من نگم؟!
ذهنم کاملا درگیر بود که گوشیم زنگ خورد جیمین جواب دادم صداش تو گوشی پیچید گفتم سلام که گفت
جیمین: ت خوبی؟
ت: اره.... چرا مگه چیزی شده
جیمین : اخه صدات نگران بنظر میاد
میدونستم جیمین زرنگه و میفهمه که چیزی هست پس سعی کردم جوری دروغ بگم که نفهمه
ت: مامانم یکم حالش بده
جیمین: امتحان فردا خوندی؟!
ت : فردا امتحان وای نه با اون استاد پیر خرفت
جیمین : اااا بیبی نشد دیگه باید به استادهات احترام بزاری
یه لحظه فراموش کردم که جیمینم استاده و گفتم
ت: گند بزنن هر چی استاده
جیمین : چیییی؟!
با فهمیدن اینکه چی گفتم « هینی » کشیدم دستمو رو دهنم گذاشتم تا جلوی خندمو بگیرم. اینبار جیمین جدی تر گفت
جیمین : مثل اینکه فراموش کردی منم یه استادم
ت: وای ببخش استاد
با لحنی که میتونستم شیطنت درونش حس کنم گفت
جیمین: نوچ فقط به یه شرط!
ت: چه شرطی ؟!
جیمین : فردا برام ساندویچ بخر اونم یکی نه دوتا
ت : چرا دوتا
با لحنی که شیطنتت و خنده توش بود گفت
جیمین: فکر کنم یادت رفته قول دادی من جواب امتحان بدم تو بوس الان یکی اضافه شد
اوففف خدا نکشتت ت و با لحن مظلومی که میدونستم دلش اب میکنه گفتم
ت: جیمینی، ددی جون..
پرید وسط حرفم گفت
جیمین: ت سعی نکن راضیم کنی من بوس و ساندویچ هامو میخوام تمام
گوشیو قط کرد
15 تا لایک
مامان با مکث کوتاهی ادامه میده
حالا چطور میخوای پدرت راضی کنی و خانواده عموت
ت : خب میگم به جک علاقه ای ندارم و فقط اون پسر عمو و برادر خودم میدونم
مامان ت : ت دلیل قانع کننده ای نیست . باید دلیل محکمی داشته باشی .
اهی میکشم تا میخوام حرفی بزنم در به صدا درمیاد بعد هم صدای اجوما
اجوما : خانم
قرصاتون اوردم
مامانم بهم نگاه کرد که میتونم برم من رفتم بیرون به سمت اتاقم رفتم خودمو رو تخت پرت کردم اخیششش
یعنی چی میشه؟وای اگه جیمین بفهمه چی؟ چطور ممکنه بفهمه اگه من نگم؟!
ذهنم کاملا درگیر بود که گوشیم زنگ خورد جیمین جواب دادم صداش تو گوشی پیچید گفتم سلام که گفت
جیمین: ت خوبی؟
ت: اره.... چرا مگه چیزی شده
جیمین : اخه صدات نگران بنظر میاد
میدونستم جیمین زرنگه و میفهمه که چیزی هست پس سعی کردم جوری دروغ بگم که نفهمه
ت: مامانم یکم حالش بده
جیمین: امتحان فردا خوندی؟!
ت : فردا امتحان وای نه با اون استاد پیر خرفت
جیمین : اااا بیبی نشد دیگه باید به استادهات احترام بزاری
یه لحظه فراموش کردم که جیمینم استاده و گفتم
ت: گند بزنن هر چی استاده
جیمین : چیییی؟!
با فهمیدن اینکه چی گفتم « هینی » کشیدم دستمو رو دهنم گذاشتم تا جلوی خندمو بگیرم. اینبار جیمین جدی تر گفت
جیمین : مثل اینکه فراموش کردی منم یه استادم
ت: وای ببخش استاد
با لحنی که میتونستم شیطنت درونش حس کنم گفت
جیمین: نوچ فقط به یه شرط!
ت: چه شرطی ؟!
جیمین : فردا برام ساندویچ بخر اونم یکی نه دوتا
ت : چرا دوتا
با لحنی که شیطنتت و خنده توش بود گفت
جیمین: فکر کنم یادت رفته قول دادی من جواب امتحان بدم تو بوس الان یکی اضافه شد
اوففف خدا نکشتت ت و با لحن مظلومی که میدونستم دلش اب میکنه گفتم
ت: جیمینی، ددی جون..
پرید وسط حرفم گفت
جیمین: ت سعی نکن راضیم کنی من بوس و ساندویچ هامو میخوام تمام
گوشیو قط کرد
15 تا لایک
۱۱.۵k
۲۲ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.