داریوش ملک پور شاعر خرم آبادی
آقای "داریوشملکپور" زادهی ۲ شهریور ماه ۱۳۵۳ خورشیدی، در خرمآباد است.
مجموعه شعر "هنوز هم اتفاقی زندهام" از او توسط انتشارات پریسک چاپ و منتشر شده است.
▪نمونهی شعر:
(۱)
تو گم نشدهای
این گلوله اگر شلیک
به سینه من نمیرسد
دارم دار میسازم برای خودم
صدایم را بالا گرفتهام
سرم را پایین
(تا این سیگار به آخر خودش برسد)
شعرهایم را هی ورق
بزن/ توی گوش تهران
که تن تنَن یا هو
انگشتهایم را بریدهام
تا این دختر
با انگشتهای من ستاره بشمارد
با چشمهای من گریه کن
بگذار این گلوله شلیک
به میدان نرسیده
به زمین میخورد این پیرمرد
که دستم را عصای دستت کن
که تن تنن یا هو
من به بیراهه نرفتهام
روزنامهها خبر آوردند
داشتم دیوانه میزدم به کوه
که سنگرت خالی نمانده
روی پاهای من بایستی
خدا برایت دست تکان دهد
من كه نمردهام هنوز
دارم دار میسازم برای خودم
دارم برای خودم تار میزنم.
(۲)
چشمهایم را آوردهام
تا پیدایت کنم
حالا تا دست بلند نکردهای
نمیتوانی بر آتش چهارشنبه سوریات
بپری
هی بپریم
هی…
جهان کوتاه بیاید
...
پیراهن سیاه پوشیده اسفند
تا از سپیدی موهایت
بهانهای در حافظه انگشتهایت نباشد
شانه بکش
تا جهان به آهنگ قشنگی برقصد
و تهران کوتاه بیاید
از انگشت مقدس بلندی
که بر پیشانی این پارک
سیگار میکشد
...
بانوی این همه خیابانهای بلند
این میدان بیتو نمیچرخد
من کجای جهان بایستم
تا گیتار لبهای تو/ آهنگ بوسه بگیرند
...
بانوی اینهمه اتوبوسهای خالی
دستهایم را کجای این جهان تکان دهم
که ایستگاه تو باشد
...
تمام چهارشنبههای گذشته
چهارشنبه سوری تو بود
حالا اول تمام ایستگاهها
من ماندهام
در مثلثِ باد- آتش- باد
تو عبور نمیکنی از بیخوابی من
پر شدهام از قرصهای مسکن
و هی سیگار…
سیگار…
تا تهران فاصلهای نیست
باید تمام جنوب را از چشمهای تو بردارم.
(۳)
گاهی بر نیمکت چوبی پارکی کهنه
در روزنامهای مچاله میشوم
یا بر پیاده روی خیابانی
بوسههایم را در سکوتی میپیچم
و چشمهایم را در بارانی بلند رها میکنم
تا تو را در انگشتهایم
نفس بکشم…
(۴)
این آسمان را هر طور که ببینی
شعرهایت را باد میبرد
پس گلولهها را بگذار
تفنگها پیر شدهاند...
(۵)
دیدی
نه دکمههای پیراهنم افتاد
نه چشمهایم را بادها بردند
اینگونه هم که بایستم
سروها در برابرم زانو زدهاند
دیدی سکوتم
هنوز هم شهری را به هم میریزد...
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (صحرا)
مجموعه شعر "هنوز هم اتفاقی زندهام" از او توسط انتشارات پریسک چاپ و منتشر شده است.
▪نمونهی شعر:
(۱)
تو گم نشدهای
این گلوله اگر شلیک
به سینه من نمیرسد
دارم دار میسازم برای خودم
صدایم را بالا گرفتهام
سرم را پایین
(تا این سیگار به آخر خودش برسد)
شعرهایم را هی ورق
بزن/ توی گوش تهران
که تن تنَن یا هو
انگشتهایم را بریدهام
تا این دختر
با انگشتهای من ستاره بشمارد
با چشمهای من گریه کن
بگذار این گلوله شلیک
به میدان نرسیده
به زمین میخورد این پیرمرد
که دستم را عصای دستت کن
که تن تنن یا هو
من به بیراهه نرفتهام
روزنامهها خبر آوردند
داشتم دیوانه میزدم به کوه
که سنگرت خالی نمانده
روی پاهای من بایستی
خدا برایت دست تکان دهد
من كه نمردهام هنوز
دارم دار میسازم برای خودم
دارم برای خودم تار میزنم.
(۲)
چشمهایم را آوردهام
تا پیدایت کنم
حالا تا دست بلند نکردهای
نمیتوانی بر آتش چهارشنبه سوریات
بپری
هی بپریم
هی…
جهان کوتاه بیاید
...
پیراهن سیاه پوشیده اسفند
تا از سپیدی موهایت
بهانهای در حافظه انگشتهایت نباشد
شانه بکش
تا جهان به آهنگ قشنگی برقصد
و تهران کوتاه بیاید
از انگشت مقدس بلندی
که بر پیشانی این پارک
سیگار میکشد
...
بانوی این همه خیابانهای بلند
این میدان بیتو نمیچرخد
من کجای جهان بایستم
تا گیتار لبهای تو/ آهنگ بوسه بگیرند
...
بانوی اینهمه اتوبوسهای خالی
دستهایم را کجای این جهان تکان دهم
که ایستگاه تو باشد
...
تمام چهارشنبههای گذشته
چهارشنبه سوری تو بود
حالا اول تمام ایستگاهها
من ماندهام
در مثلثِ باد- آتش- باد
تو عبور نمیکنی از بیخوابی من
پر شدهام از قرصهای مسکن
و هی سیگار…
سیگار…
تا تهران فاصلهای نیست
باید تمام جنوب را از چشمهای تو بردارم.
(۳)
گاهی بر نیمکت چوبی پارکی کهنه
در روزنامهای مچاله میشوم
یا بر پیاده روی خیابانی
بوسههایم را در سکوتی میپیچم
و چشمهایم را در بارانی بلند رها میکنم
تا تو را در انگشتهایم
نفس بکشم…
(۴)
این آسمان را هر طور که ببینی
شعرهایت را باد میبرد
پس گلولهها را بگذار
تفنگها پیر شدهاند...
(۵)
دیدی
نه دکمههای پیراهنم افتاد
نه چشمهایم را بادها بردند
اینگونه هم که بایستم
سروها در برابرم زانو زدهاند
دیدی سکوتم
هنوز هم شهری را به هم میریزد...
گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی (صحرا)
۱.۲k
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.