فیک عشق ونفرت p12
فیک عشق ونفرت p12
ویو کوک
رفتم خونه دیدم ات پس رفتم دنبالش دیدم تو خیابونا داره راه میره که نفهمیدم کجا رفت خیلی دنبالش گشتم به هکرام هم گفتم دنبالش بگردن اما نبود الان ساعت ۵ صبح ودارم دیوانه میشم هیچی هم تز ات نمیدونم
ویو ات
وقتی بیدار شدم توی اتاق مشکی بودم هیچی نمیدیدم که ی صدای آشنا گفت
... :هنوز زندیی هرزه خانم
ات:من هرزه نیستم
... :چرا هستی
*که از تاریکی اومد بیرون
ات:ل..و..ن..ا
تو برای چی منو آوردی اینجا هانننننننن(عربده)
لونا:سرکی داد میزنی هان(میاد موهای ات رو میکشه)
ات:ای ولم کنننننننن
لونا:شنیدم تو این پنج سال زیر خوابای خیلی ها بودی حقته که بازی هرزه
ات:هرزه خودتی ولم کنننننننننننننننننننننن
_کوک
اون زمانی که با ات بودم ی گردنبند بهش داد بودم که توش ردیاب بود که هنوز اونو داشت پس ردشون زدم ورفتم اونجا
لونا:میدونی مامان و باباتو کی کشته
ات:بهتوجه که کی کشتهههههههه
لونا:بزار بهت بگم مامان و باباتو جونگ کوک کشته که اینقدر عاشقشی
ات:ببند اون دهنتووووووووووووووو
... :فکر کردی میتونی کاری کنی ات از من متنفر بشه(از پشته اونا گفت)
لونا:ک....و...ک
کوک:تلاش بیفایده داشتی
ات:کوک🥹
کوک🙂
کوک:خب خب لونا خانم فکر کردی چدن بچه داری ولت میکنم اونم تازه بچه ی من نیست ........
لونا:کوک آروم با...(تا میخواست حرف بزنه صدا شلیک اومد)
*خب ادمین اومد وسط فیک خوندنتون اگه گفتید چرا چون کرم دارم😂خب ببخشید نبودم یعنی بودم ولی نزاشتم چون کار داشتم ولی میزارم اگر شما هم شرطا رو برسونید خب خب بریم ادامه کجا بودیمممم آهان
.و بله لونا مرد
ات:ک...و....ک
کوک:خوبی پرنسسم
ات:تو کشتیش
کوک:حقش بود😐
ات😑
ات:بزار منم تورو بکشم ببینم حقته یا نه
کوک:من ریدم او این زندگی
ات:اول .مند باز کن بعد برین
کوک:ات ببند لطفا
#فیک #سناریو #اسمات
#تابع_قوانین_ویسگون
ویو کوک
رفتم خونه دیدم ات پس رفتم دنبالش دیدم تو خیابونا داره راه میره که نفهمیدم کجا رفت خیلی دنبالش گشتم به هکرام هم گفتم دنبالش بگردن اما نبود الان ساعت ۵ صبح ودارم دیوانه میشم هیچی هم تز ات نمیدونم
ویو ات
وقتی بیدار شدم توی اتاق مشکی بودم هیچی نمیدیدم که ی صدای آشنا گفت
... :هنوز زندیی هرزه خانم
ات:من هرزه نیستم
... :چرا هستی
*که از تاریکی اومد بیرون
ات:ل..و..ن..ا
تو برای چی منو آوردی اینجا هانننننننن(عربده)
لونا:سرکی داد میزنی هان(میاد موهای ات رو میکشه)
ات:ای ولم کنننننننن
لونا:شنیدم تو این پنج سال زیر خوابای خیلی ها بودی حقته که بازی هرزه
ات:هرزه خودتی ولم کنننننننننننننننننننننن
_کوک
اون زمانی که با ات بودم ی گردنبند بهش داد بودم که توش ردیاب بود که هنوز اونو داشت پس ردشون زدم ورفتم اونجا
لونا:میدونی مامان و باباتو کی کشته
ات:بهتوجه که کی کشتهههههههه
لونا:بزار بهت بگم مامان و باباتو جونگ کوک کشته که اینقدر عاشقشی
ات:ببند اون دهنتووووووووووووووو
... :فکر کردی میتونی کاری کنی ات از من متنفر بشه(از پشته اونا گفت)
لونا:ک....و...ک
کوک:تلاش بیفایده داشتی
ات:کوک🥹
کوک🙂
کوک:خب خب لونا خانم فکر کردی چدن بچه داری ولت میکنم اونم تازه بچه ی من نیست ........
لونا:کوک آروم با...(تا میخواست حرف بزنه صدا شلیک اومد)
*خب ادمین اومد وسط فیک خوندنتون اگه گفتید چرا چون کرم دارم😂خب ببخشید نبودم یعنی بودم ولی نزاشتم چون کار داشتم ولی میزارم اگر شما هم شرطا رو برسونید خب خب بریم ادامه کجا بودیمممم آهان
.و بله لونا مرد
ات:ک...و....ک
کوک:خوبی پرنسسم
ات:تو کشتیش
کوک:حقش بود😐
ات😑
ات:بزار منم تورو بکشم ببینم حقته یا نه
کوک:من ریدم او این زندگی
ات:اول .مند باز کن بعد برین
کوک:ات ببند لطفا
#فیک #سناریو #اسمات
#تابع_قوانین_ویسگون
۲.۷k
۱۶ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.