parte: 3
parte: 3
♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆
جنی رفت تا یه نوشیدنی گرم مثل چایی یا قهوه برای رزان بیاره.
رزان از جاش بلندشد و رفت تا یه نگاهی به خونه ی جنی بندازهه.
یه راهروی بزرگ دید که کنار اون راهروی بزرگ یه پله ی مار پیچ بود . رزان تو دلش گفت
+شاید این پله ها به اتاق های بالا می خورن؟
رزان رفت و روی مبل نشست و یکم خودشو روی مبل جابجا کرد و چشمش به کادو های زیبای زیر درخت کریسمس افتاد که جنی اونارو کادو کرده بود.
ساکشو کشید و کنار شومینه اورد . شومینه گرم بود و رزان تصمیم نداشت به این زودیا از جلوی شومینه پاشه .
در ساکشو وا کرد و کادو هایی که برای جنی خریده بود رو از ساکش در اورد و کنار کادو ها زیر درخت زیبای کریسمس گذاشت.
شراب قرمزی که با خودش اورده بود رو روی میز کنار شمینه که روی میز دوتا لیوان سفالی بزرگ بود و از اونا دود بلند میشد گذاشت.
رزان گفت:
+راحت اینجارو پیدا کردی؟
و لیوان بزرگ توی دست جنیو ازش گرفت و دستای زیباشو دور کمر جنی انداخت و گفت:
+از بچگی اینجا زندگی میکنی؟
+خیلی این خونه قدیمی به نظر میاد؟
جنی به سوال های رزان بی توجهی کرد. همیشه همین طوری بود.
جنی هیچوقت سوال هایی که راجب خودش گذشتش و خانواده اش بود رو جواب نمیداد.
و جنی برای فرار کردن از این موقعیت بحصو عوض میکرد.
_عه شرابب خریدیی؟
سریع پرید و لیوانو از دست رزان گرفت.
_بیا یه راه دیگرو برای گرم شدنت امتحان کنیم؟
#ادامه.تو کبشن
♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆♡☆
جنی رفت تا یه نوشیدنی گرم مثل چایی یا قهوه برای رزان بیاره.
رزان از جاش بلندشد و رفت تا یه نگاهی به خونه ی جنی بندازهه.
یه راهروی بزرگ دید که کنار اون راهروی بزرگ یه پله ی مار پیچ بود . رزان تو دلش گفت
+شاید این پله ها به اتاق های بالا می خورن؟
رزان رفت و روی مبل نشست و یکم خودشو روی مبل جابجا کرد و چشمش به کادو های زیبای زیر درخت کریسمس افتاد که جنی اونارو کادو کرده بود.
ساکشو کشید و کنار شومینه اورد . شومینه گرم بود و رزان تصمیم نداشت به این زودیا از جلوی شومینه پاشه .
در ساکشو وا کرد و کادو هایی که برای جنی خریده بود رو از ساکش در اورد و کنار کادو ها زیر درخت زیبای کریسمس گذاشت.
شراب قرمزی که با خودش اورده بود رو روی میز کنار شمینه که روی میز دوتا لیوان سفالی بزرگ بود و از اونا دود بلند میشد گذاشت.
رزان گفت:
+راحت اینجارو پیدا کردی؟
و لیوان بزرگ توی دست جنیو ازش گرفت و دستای زیباشو دور کمر جنی انداخت و گفت:
+از بچگی اینجا زندگی میکنی؟
+خیلی این خونه قدیمی به نظر میاد؟
جنی به سوال های رزان بی توجهی کرد. همیشه همین طوری بود.
جنی هیچوقت سوال هایی که راجب خودش گذشتش و خانواده اش بود رو جواب نمیداد.
و جنی برای فرار کردن از این موقعیت بحصو عوض میکرد.
_عه شرابب خریدیی؟
سریع پرید و لیوانو از دست رزان گرفت.
_بیا یه راه دیگرو برای گرم شدنت امتحان کنیم؟
#ادامه.تو کبشن
۲۵۸
۰۳ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.