Blood enemy
(علامت هاجیمین:_ مامان جیمین:/ بابای جیمین€
ویو راوی:مامان جیمین:جیمین بیدار شو دیگه(داد) ولی جیمین بیدار نمی شد مامان جیمین دمپاییش رو برد بالا سر جیمین و.....
ویو جیمین:داخل خواب نازم بودم که برخورد جسم سنگینی رو روی سرم حس کردمممم
_آیییی سرمممم...وحشییی
مامان جیمین داره دمپایی رو میزنه به دستش
_با لبخند زایه از رو تخت بلند میشه و الفراررر جیمین رفتم دستشویی و برگشتم لباس پوشیدم رفتم پایین مامانم تو اتاقش بود بابامم شرکت بود سریع رفتم دم در سوار ماشینم شدم و رفتم مدرسه که جونگ کوک رو دیدم که شاد و خندان داشت برا خودش می گشت رفتم سمتش (علامت جونگ کوک:₩)
_کصخل شدی چرا همش می خندی 🗿
₩امروز امتحان نداریم یس
_اتفاقا امتحان علوم داریم 😛
₩تو مگه خوندی😐
_نه ولی من پیش نامجون هیونگ میشینم😊
₩تو از کجا میدونی نامجون خونده
_همینجوری😶
₩هععییی بخدا امسال همه مردود میشیم
_زبونتو گِل بگیر داش🤫
₩ حالا بیا بریم از نامجون هیونگ بپرسیم
_باش
داشتم درو باز میکردم که دیدیم یکی خورد به در یاخدااا چرا انقدر سفت بود منم خوردم زمین(چیه فک کردین میگم خورد به جیمین نه داش کور خوندی😏)
ویو ات:خوردم به در اییی خون دماغ شدم بچه ها همه داشتن نگام میکردن ولی جرئت نداشتن بخندن ولی دیدم جیمین دار هار های میخنده زدم به سیم آخر رفتم با سرعت هلش دادم که اونم سرش خورد به در
+پسره پفیوز جلوتو نگاه کن مگه کوری نزدیک بود دماغم بشکنه گنده دماغ(بچه ها فقط فیکه) (با داد)
_چه گوهی خوردی(عربده😐)
+همون که شنیدییییی من مس بقیه نیستم حرفمو پس نمیگیرم (باداد)
با سوزش چیزی رو صورتم بغض م گرفت ولی تسلیم نشدم اون الان زد تو صورتم بغضمو قورت دادم و دستشو پیچوندم که صورتش جم شد که موهامو کشید (موهای ات بلنده)من دو دستم و گذاشتم رو سرش و موهاشو می کشیدم که مدیر امد (علامتمدیر!)
!اینجا چه خبره برید سر کلاساتون ات و جیمین موهای هم دیگه رو ول کنید سریع(با داد) ولی ما تکون نخوردیم
!گفتم هم دیگه رو ول کنید آروم دستمو باز کردم که اونم باز کرد موهام درد گرفت بیشعور(با بغض)
!بیاید دفتر سریع
+_ چشم
رفتیم دفتر مدیر
!سریع بعد تکرار بشه با خوانوادتون تماس میگیرم مفهومه
+_بله مدیر حالا برید سر کلاساتون امتحان دارید ولی قبلش از هم عذر خواهی کنید
+_اخه چرا
!اخه ماخه نداریم سریع
+_معذرت میخوام
!برید
بدون هیچ حرفی رفتیم داخل کلاس خدا رو شکر معلم نیومده بود ولی جیمین ترسناک نگام میکرد اون رفت پیش دوستش فک کنم اسمش نامجون بود نشست منم رفتم پیش خواهرش نشستم که....
لایک:۵
کامنت:۵
چرا لایک نمیکنید نمیخواید بگید ادامه ندم😔
ویو راوی:مامان جیمین:جیمین بیدار شو دیگه(داد) ولی جیمین بیدار نمی شد مامان جیمین دمپاییش رو برد بالا سر جیمین و.....
ویو جیمین:داخل خواب نازم بودم که برخورد جسم سنگینی رو روی سرم حس کردمممم
_آیییی سرمممم...وحشییی
مامان جیمین داره دمپایی رو میزنه به دستش
_با لبخند زایه از رو تخت بلند میشه و الفراررر جیمین رفتم دستشویی و برگشتم لباس پوشیدم رفتم پایین مامانم تو اتاقش بود بابامم شرکت بود سریع رفتم دم در سوار ماشینم شدم و رفتم مدرسه که جونگ کوک رو دیدم که شاد و خندان داشت برا خودش می گشت رفتم سمتش (علامت جونگ کوک:₩)
_کصخل شدی چرا همش می خندی 🗿
₩امروز امتحان نداریم یس
_اتفاقا امتحان علوم داریم 😛
₩تو مگه خوندی😐
_نه ولی من پیش نامجون هیونگ میشینم😊
₩تو از کجا میدونی نامجون خونده
_همینجوری😶
₩هععییی بخدا امسال همه مردود میشیم
_زبونتو گِل بگیر داش🤫
₩ حالا بیا بریم از نامجون هیونگ بپرسیم
_باش
داشتم درو باز میکردم که دیدیم یکی خورد به در یاخدااا چرا انقدر سفت بود منم خوردم زمین(چیه فک کردین میگم خورد به جیمین نه داش کور خوندی😏)
ویو ات:خوردم به در اییی خون دماغ شدم بچه ها همه داشتن نگام میکردن ولی جرئت نداشتن بخندن ولی دیدم جیمین دار هار های میخنده زدم به سیم آخر رفتم با سرعت هلش دادم که اونم سرش خورد به در
+پسره پفیوز جلوتو نگاه کن مگه کوری نزدیک بود دماغم بشکنه گنده دماغ(بچه ها فقط فیکه) (با داد)
_چه گوهی خوردی(عربده😐)
+همون که شنیدییییی من مس بقیه نیستم حرفمو پس نمیگیرم (باداد)
با سوزش چیزی رو صورتم بغض م گرفت ولی تسلیم نشدم اون الان زد تو صورتم بغضمو قورت دادم و دستشو پیچوندم که صورتش جم شد که موهامو کشید (موهای ات بلنده)من دو دستم و گذاشتم رو سرش و موهاشو می کشیدم که مدیر امد (علامتمدیر!)
!اینجا چه خبره برید سر کلاساتون ات و جیمین موهای هم دیگه رو ول کنید سریع(با داد) ولی ما تکون نخوردیم
!گفتم هم دیگه رو ول کنید آروم دستمو باز کردم که اونم باز کرد موهام درد گرفت بیشعور(با بغض)
!بیاید دفتر سریع
+_ چشم
رفتیم دفتر مدیر
!سریع بعد تکرار بشه با خوانوادتون تماس میگیرم مفهومه
+_بله مدیر حالا برید سر کلاساتون امتحان دارید ولی قبلش از هم عذر خواهی کنید
+_اخه چرا
!اخه ماخه نداریم سریع
+_معذرت میخوام
!برید
بدون هیچ حرفی رفتیم داخل کلاس خدا رو شکر معلم نیومده بود ولی جیمین ترسناک نگام میکرد اون رفت پیش دوستش فک کنم اسمش نامجون بود نشست منم رفتم پیش خواهرش نشستم که....
لایک:۵
کامنت:۵
چرا لایک نمیکنید نمیخواید بگید ادامه ندم😔
۳.۴k
۰۳ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.