«عشق نافرجام من »
«عشق نافرجام من »
«پارت ۹»
(فردا صب توی مدرسه)
یونا:جیسو نمیخوای بری به خانم لی بگی
فک نکنم بتونم امروز تحملش کنم.
جیسو:باشه میرم میگم.
تهیونگ:سلام هم نیمکتی خشنم
یونا:مواظب حرفات باش
تهیونگ:اوهههه ناراحت شدی.
+:یونا پاشد و رفت.
یونا:جیسو الان وقتشه برو بگو.
(دفتر خانم لی)
جیسو:سلام خانم لی صبحتون بخیر باشه
خانم لی:خیلی ممنون، کاری داشتی
جیسو:بله
خانم لی:بفرما عزیزم.
جیسو:میشه اجازه بدین من پیش یونا بشینم؟؟
خانم لی:نه
جیسو:میشه دلیلشو بپرسم
خانم لی:در این سه سالی که من معلم شما بودم تمام کار های یونا تحت نظر گرفتم و بالاخره فهمیدم که نمیتونه به راحتی با جنس مخالفش رابطه برقرار کنه
جیسو:اما رابطش با اوپاش خیلی خوبه.
خانم لی :فرق داره
جیسو:چه فرقی؟
خانم لی:اون غریبه نیست و خیلی از اوقات رو با اون سپری کرده اما بقیه همشون غریبن
این عادتش ممکنه در آینده و زندگی مشترکش تداخل ایجاد کنه و اینکه پدر و مادرش ازم خواستن بهش کمک کنم.
اگه میخوای براش دوست خوبی باشی پس تو هم باید بهش کمک کنی و یادم نره که چیزی بهش نگی.
جیسو:بله خانم، حتما.
(بیرون از دفتر)
یونا:چیشد تونستی خانم لی رو راضی کنی؟
جیسو:نه نتونستم
یونا:نگووووووو بدبخت شدم
جیسو:باید یجوری باهاش کنار بیای
یونا:من که مشکلاتمو بهت گفتم نباید این حرفو به من بزنی
جیسو:بیا بریم تو کلاس الان معلم میاد
یونا:نههههههه اینکارو با من نکنننن
«پارت ۹»
(فردا صب توی مدرسه)
یونا:جیسو نمیخوای بری به خانم لی بگی
فک نکنم بتونم امروز تحملش کنم.
جیسو:باشه میرم میگم.
تهیونگ:سلام هم نیمکتی خشنم
یونا:مواظب حرفات باش
تهیونگ:اوهههه ناراحت شدی.
+:یونا پاشد و رفت.
یونا:جیسو الان وقتشه برو بگو.
(دفتر خانم لی)
جیسو:سلام خانم لی صبحتون بخیر باشه
خانم لی:خیلی ممنون، کاری داشتی
جیسو:بله
خانم لی:بفرما عزیزم.
جیسو:میشه اجازه بدین من پیش یونا بشینم؟؟
خانم لی:نه
جیسو:میشه دلیلشو بپرسم
خانم لی:در این سه سالی که من معلم شما بودم تمام کار های یونا تحت نظر گرفتم و بالاخره فهمیدم که نمیتونه به راحتی با جنس مخالفش رابطه برقرار کنه
جیسو:اما رابطش با اوپاش خیلی خوبه.
خانم لی :فرق داره
جیسو:چه فرقی؟
خانم لی:اون غریبه نیست و خیلی از اوقات رو با اون سپری کرده اما بقیه همشون غریبن
این عادتش ممکنه در آینده و زندگی مشترکش تداخل ایجاد کنه و اینکه پدر و مادرش ازم خواستن بهش کمک کنم.
اگه میخوای براش دوست خوبی باشی پس تو هم باید بهش کمک کنی و یادم نره که چیزی بهش نگی.
جیسو:بله خانم، حتما.
(بیرون از دفتر)
یونا:چیشد تونستی خانم لی رو راضی کنی؟
جیسو:نه نتونستم
یونا:نگووووووو بدبخت شدم
جیسو:باید یجوری باهاش کنار بیای
یونا:من که مشکلاتمو بهت گفتم نباید این حرفو به من بزنی
جیسو:بیا بریم تو کلاس الان معلم میاد
یونا:نههههههه اینکارو با من نکنننن
۱۸.۱k
۱۵ مهر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.