محمد امین لاهیجی

زنده‌یاد "محمد امین لاهیجی"، شاعر گیلانی، متخلص به "م.راما"، زاده‌ی ۲۳ دی ماه ۱۳۲۶ خورشیدی، در یک خانواده متوسط شهری در لاهیجان بود.



◇ نمونه‌ی شعر:
(۱)
[ای خلق]
ای خلق به خاک و خون کشیده
وی توده از ستم خمیده
بسیار ستم کشیده اما
آوای امید ناشنیده
هر سنگ بنای بیستون را
دستان تو روی سنگ چیده
هر پله و سنگ تخت جمشید
از رنج تو قصه‌ها شنیده
در این سه هزار سال تاریخ
خون از تن زخمی‌ات چکیده
تاریخ، ولی به نام شاهان
افسانه و قصه آفریده
یک روز انوشیروان شاه
با دادگری سرت بریده!
وآن‌گاه خلیفه غارتت کرد
بر مسند خویش آرمیده
یک روز هجوم ایل افشار
چون گرگ، تو را، ز هم دریده
وآن‌گاه هجوم ایل قاجار
از کشته تو مناره چیده
برخاستی و قیام کردی
مشروطه شد از تو آفریده
شلاق هزارها "لیاخف"
بر پشت تو نقش‌ها کشیده
"ستار" تو را به خون کشیدند
تاجرمنشان زرخریده
این بود سزای تکیه کردن
بر تاجر و خان غم ندیده
از آن همه داغ دائم اینک
در باغ تو لاله‌ها دمیده
از آن همه رنج دائم اینک
در قلب تو خارها خلیده
ایام تشکل و امید است
ای خلق به خاک و خون کشیده
آینده از آن توست برخیز!
خیزی بردار تا سپیده...


(۲)
با پوست سیاهم
با رخت ساده‌ام 
با قلب عاشقم
من در شیارهای آبی ذهنم نشسته‌ام
بالای ذهن من، یک تکه آسمان آبی گیلان
پایین ذهن من در خاک‌ها، رطوبت لاهیجان
و خون، خون خزر
در بند بند رگانم جاری
از سمت شرقی ذهن من، بوی مرافعه می‌آید
بوی دوشنبه بازار
بوی تصاعد روغن
بوی طویله، بوی تکلم چمپا
اینجا، یک روستایی خم می‌شود
و خواب خاک را آشفته می‌کند
اینجا همیشه صدائی است:
لاکو! باران نیامده است؛ دعا کن!
ریکا! به درد و رنج قناعت کن!
در سمت غربی ذهن من، من با تمام وجودم یک شرقی‌ام
حس می‌کنم طناب تسلسل را
بین دو دست و زحمت و زنبیل‌های چای
و چای خوردن آقایان را بر روی مبل
حس می‌کنم اندام یک دهاتی را
در عطر و طعم میوه
حس می‌کنم لبخند دختر چای باغ  را
در استکان چای
با پوست سیاهم
با رخت ساده‌ام
با قلب عاشقم.


(۳)
[در آستانه دريا]
موج شتابناک
بر صخره‌ی سترگ فرود آمد و شکست
يک لحظه
يک صدا
آنگاه
تصوير مبهمی
از موج (از يک گذار موج)
از آنچه لحظه‌ای
زين پيش موج بود.

موج شتابناک
بر صخره‌ی سترگ فرود آمد و شکست
و گله‌های موج
از پشت سر هنوز شتابان می‌آمدند.
  
                    
(۴)
[آن‌ها و ماه]
آن‌ها به ماه فرود آمدند
و ما / در ماه
آن‌ها مدارهای جاذبه ماه را
يک يک شماره کردند
و ما
ايام ماه را
چونان شکنجه‌های پياپی
بر جان خويش نشانديم
آن‌ها به نام نامی پيروزی
هجوم زدند جام‌های شفق رنگ باده را
و ما به گندمی
که شور کاشتنش را
از ما ربوده بودند
زل زديم
تا باز هم مگر
از روی مهر سنبله‌ای هديه آورد
به سفره‌های گمشده ما.

آن‌ها خود را ممالک
«پيشرفته» خواندند
و ما را
به نام بخش‌های عقب مانده
ملقب کردند.
حرفی نيست
اما
آيا به رشته‌های زنجيری
که خود به دست و پای تکاپوی ما
بافتند
انديشه کرده‌اند؟


(۵)
[دیکته]
بچه‌ها!
کاغذی بردارید
بنویسید: کلاغ زیباست
بنویسید: کلاغ بی‌نهایت زشت است
بنوسید: که آذر خوب است
بنویسید: که دارا فردا
قهرمان می‌زاید
بنویسید: که دارا یک...
دارد
بنویسید که آذر
بی‌عروسک هم
تا شب جمعه‌ی آینده
مشق‌تان این باشد:
که پدر دندان دارد اما
نان ندارد بخورد.




گردآوری و نگارش:
#لیلا_طیبی
دیدگاه ها (۰)

مهناز الله وردی میگونی

مهناز الله وردی میگونی

غلامحسین رضانژاد

محمد امین لاهیجی

★هر بار از نو عاشق تو خواهم شد...★

من در میان انبوهی از پالتوها و کوله‌ پشتی ‌ها، در یک آغوش اج...

یارو اومده خصوصی پیام فرستاده که شی شی می گی دادااااااچ !!!ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط