ادامه ۱۵۳
- من کاري به چيزاي خونه تو ندارم. مگه تو نگفتي تو همين يه پسري و بابا مامانت برات آرزوها دارن و نمي توني بي خيال مراسم مسخره عروسي بشي؟ حالا منم نمي تونم به بابام بگم جهاز نمي خوام، چون دوست داره دخترش با سربلندي بره خونه بخت. حالا فقط بگو خونه ات چه جوريه؟
- دليلاي بچه گونه ات خيلي مسخره است. يه کم بزرگ شو! خونه من سه خوابه است، صد و هشتادمتريه.
- اوکي.
- من کار دارم. فعلا خداحافظ.
حتي فرصت نداد خداحافظي کنم باهاش نکبت! گوشي رو قطع کردم و با چهره اي بشاش رو به آتوسا گفتم:
- بريم که بدبخت شديم.
- چي شد؟
- سه خوابه، صد و هشتاد متري.
- اوه!
- حالا بازم از خونه تو کوچيک تره.
- بابا من اون وقت که مي خواستم عروسي کنم اگه يادت باشه رفتم توي يه آپارتمان صد و ده متري يک خوابه. راحت پرش کردم ولي کار تو سخت تره.
- از همين اول هر چي ديديم مي خريم و مي ريم، چطوره؟!
- دليلاي بچه گونه ات خيلي مسخره است. يه کم بزرگ شو! خونه من سه خوابه است، صد و هشتادمتريه.
- اوکي.
- من کار دارم. فعلا خداحافظ.
حتي فرصت نداد خداحافظي کنم باهاش نکبت! گوشي رو قطع کردم و با چهره اي بشاش رو به آتوسا گفتم:
- بريم که بدبخت شديم.
- چي شد؟
- سه خوابه، صد و هشتاد متري.
- اوه!
- حالا بازم از خونه تو کوچيک تره.
- بابا من اون وقت که مي خواستم عروسي کنم اگه يادت باشه رفتم توي يه آپارتمان صد و ده متري يک خوابه. راحت پرش کردم ولي کار تو سخت تره.
- از همين اول هر چي ديديم مي خريم و مي ريم، چطوره؟!
۴۱۹
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.