" مرב غریبه..ღ " پارت ۲۲
ات ویو :
بی حرف از جگوار اومدم پایین
ات : چیزی نیست نگران نباشید..
تهیونگ : این خونا چیه؟
ات : جگوار..برو
جگوار رف وسط همه نشس..
که لینا حیغ بدی کشید
ات : باز چ مرگته ؟ * داد *
لینا : این چرا جلومهه؟؟
ات : احمق اون حتی نگاتم نمیکنه گمشو کنار..
کنار رفت و منم سر جگوارو گرفتم و بهش نگا کردم که دهنشو باز کرد..
اوهه..پر خونه که..
با دستم بستمش "\
کوک : توضیحبده
ات : خب میدونی..جگوار گشنش بود..بردمش جنگل غذاشو خورد و الان برگشتیم..
هانا : اس..لحه..
ات : عا اون..کشتم تا کارشو اسون کنم..خونا هم برا اون حیوونه..
سوهو : ک..کشتی؟
سوجون و هیونجین : * خواب *
تهیونگ : هووف..خوبه سالمی
خنده ضایعی کردم و رفتم بالا حموم کردم و لباسامو عوض کردم..
دوباره برگشتم پایین و نشستن رو مبل
جگوار هم تو خونه میچرخید..
چایونگ : نظرتون چیه بازی کنیم؟؟
هانا : چ بازی؟
چایونگ : عامم..ما از جگوار میترسیم بخاطر همین..
حرفشو قطع کردم..
ات : مگه ترسناکه؟؟
چایونگ : ا..اره.. بخاطر همین گفتم نشسته جرأعت حقیقت بازی کنیم..
همه موافقت کردن و منم یه بطری خالی شراب اوردم..
لینا چرخوند..
که افتاد رو هانا و خودش..
هانا : ج ح ؟
لینا : ج
هانا : برو با دستت جگوارو ناز کن * خنده شیطانی *
لینا ترسیده بود ولی رو نمیکرد..
ات : جگواررر
سریع اومد..
لینا دستشو سمت سرش گذاشت ولی سریع برداشت..
جگوار هم رف..
جررر
ات : هانا ول کن عرضشو نداره
دوباره چرخوند..
که افتاد رو من و ته..
ات : خب..خب.. ج ح؟
تهیونگ : ح
ات : آخرین باری که فیلم پ*و*ر*ن دیدی کی بود ؟
تهیونگ : خب..آخرین بار..عامم..عاها دیروز حتی باهم دیدیم
ات : خب.. نیازی نبود جمله آخریو بگی..
کوک : واقعا باهم دیدین؟
تهیونگ : تو چیزی نگو..قبلنا همش شما دوتا باهم میدیدین
کوک : توهم بودیااا
ات : خفه شین آبروی نداشته رو بردین
بطری رو چرخوندم..
که رو من و هانا افتاد..
هانا : ج ح؟
ات : ج
هانا : مطمئنی؟
ات : هومم..
هانا : برو بشین رو پای ته..
کوک و ات و تهیونگ : یاااا
ات : عوض میکنم حقیقت
هانا : جرأت داری رو پای ته بشینی؟
ات : گیر دادیا!
هانا : میخوام باهم برید خونه بخت..
لینا : مگه با جئون نی؟
هانا : عاا..اون.. میخواستن ایگساتون کنن * خنده با ترس *
هانا : حالا میشینی یا جرأتشو نداری ات؟
ات : باش بابا..
رفتم و نشستم رو پاش •-•
تهیونگ : میگم وزنت چنده؟
ات : همون قبلیه..
تهیونگ : خیلی سنگینیاا..
خواستم حرصش بدم و پنج دقیقه کامل نشستم رو پاش
ات : بیااا..دوباره زر بزنی تا صبح نمیزارم تکون بخوری
تهیونگ : باش فقط پاشووو
پاشدم و رو جام نشستم..
هانا : فکر کردم جلومون تولیدو انجام میدین ولی خیلی..احم مقاومید..
کوک : یااا هانا
تهیونگ : خیلی بیشعوری مگه نمیدونی قبلا انجامش دادیم؟
ات : تو که مچمونو گرفتی هم..
کوک : جان؟؟
تهیونگ : جررررررررر قیافشون
ات : وای ننه پاره شدممم
هانا : میشه اینقد ایسگا نکنید مارو؟
ات : بش بس میکنم..
ادامه دارد..
هنوز بخش اصلیش نرسیده..😈
بی حرف از جگوار اومدم پایین
ات : چیزی نیست نگران نباشید..
تهیونگ : این خونا چیه؟
ات : جگوار..برو
جگوار رف وسط همه نشس..
که لینا حیغ بدی کشید
ات : باز چ مرگته ؟ * داد *
لینا : این چرا جلومهه؟؟
ات : احمق اون حتی نگاتم نمیکنه گمشو کنار..
کنار رفت و منم سر جگوارو گرفتم و بهش نگا کردم که دهنشو باز کرد..
اوهه..پر خونه که..
با دستم بستمش "\
کوک : توضیحبده
ات : خب میدونی..جگوار گشنش بود..بردمش جنگل غذاشو خورد و الان برگشتیم..
هانا : اس..لحه..
ات : عا اون..کشتم تا کارشو اسون کنم..خونا هم برا اون حیوونه..
سوهو : ک..کشتی؟
سوجون و هیونجین : * خواب *
تهیونگ : هووف..خوبه سالمی
خنده ضایعی کردم و رفتم بالا حموم کردم و لباسامو عوض کردم..
دوباره برگشتم پایین و نشستن رو مبل
جگوار هم تو خونه میچرخید..
چایونگ : نظرتون چیه بازی کنیم؟؟
هانا : چ بازی؟
چایونگ : عامم..ما از جگوار میترسیم بخاطر همین..
حرفشو قطع کردم..
ات : مگه ترسناکه؟؟
چایونگ : ا..اره.. بخاطر همین گفتم نشسته جرأعت حقیقت بازی کنیم..
همه موافقت کردن و منم یه بطری خالی شراب اوردم..
لینا چرخوند..
که افتاد رو هانا و خودش..
هانا : ج ح ؟
لینا : ج
هانا : برو با دستت جگوارو ناز کن * خنده شیطانی *
لینا ترسیده بود ولی رو نمیکرد..
ات : جگواررر
سریع اومد..
لینا دستشو سمت سرش گذاشت ولی سریع برداشت..
جگوار هم رف..
جررر
ات : هانا ول کن عرضشو نداره
دوباره چرخوند..
که افتاد رو من و ته..
ات : خب..خب.. ج ح؟
تهیونگ : ح
ات : آخرین باری که فیلم پ*و*ر*ن دیدی کی بود ؟
تهیونگ : خب..آخرین بار..عامم..عاها دیروز حتی باهم دیدیم
ات : خب.. نیازی نبود جمله آخریو بگی..
کوک : واقعا باهم دیدین؟
تهیونگ : تو چیزی نگو..قبلنا همش شما دوتا باهم میدیدین
کوک : توهم بودیااا
ات : خفه شین آبروی نداشته رو بردین
بطری رو چرخوندم..
که رو من و هانا افتاد..
هانا : ج ح؟
ات : ج
هانا : مطمئنی؟
ات : هومم..
هانا : برو بشین رو پای ته..
کوک و ات و تهیونگ : یاااا
ات : عوض میکنم حقیقت
هانا : جرأت داری رو پای ته بشینی؟
ات : گیر دادیا!
هانا : میخوام باهم برید خونه بخت..
لینا : مگه با جئون نی؟
هانا : عاا..اون.. میخواستن ایگساتون کنن * خنده با ترس *
هانا : حالا میشینی یا جرأتشو نداری ات؟
ات : باش بابا..
رفتم و نشستم رو پاش •-•
تهیونگ : میگم وزنت چنده؟
ات : همون قبلیه..
تهیونگ : خیلی سنگینیاا..
خواستم حرصش بدم و پنج دقیقه کامل نشستم رو پاش
ات : بیااا..دوباره زر بزنی تا صبح نمیزارم تکون بخوری
تهیونگ : باش فقط پاشووو
پاشدم و رو جام نشستم..
هانا : فکر کردم جلومون تولیدو انجام میدین ولی خیلی..احم مقاومید..
کوک : یااا هانا
تهیونگ : خیلی بیشعوری مگه نمیدونی قبلا انجامش دادیم؟
ات : تو که مچمونو گرفتی هم..
کوک : جان؟؟
تهیونگ : جررررررررر قیافشون
ات : وای ننه پاره شدممم
هانا : میشه اینقد ایسگا نکنید مارو؟
ات : بش بس میکنم..
ادامه دارد..
هنوز بخش اصلیش نرسیده..😈
۱۰.۳k
۰۸ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.