پست اختصاصی تئودور و باباش
روزی آمدم
نبودی
تیک تاک ساعت لال شده بود
کام گلدان خشکیده بود
انگار روی فرش ها خاک مرده پاشیده بودند
خبری از چای کمرنگ روی کتری نبود
نمیدانم چشم آیینه کمسو شده یا چهره من غبار گرفته بود
چرخی در خانه زدم
صدایت زدم، نزدیک نبودی
فریادت زدم، دور هم نبودی
چشمم به در خشکید، در راه نبودی
گریه ات کردم، اشکم نبودی
تو را درد کشیدم، مرهم نبودی
اصلا نبودی که نبودی
نگاهم به ابتهاج خاک خورده گوشه کتابخانه افتاد
زبان گشود:
آه از رفتگان بی برگشت
تو رفتی اما، برگشتنی نبودی.
نبودی
تیک تاک ساعت لال شده بود
کام گلدان خشکیده بود
انگار روی فرش ها خاک مرده پاشیده بودند
خبری از چای کمرنگ روی کتری نبود
نمیدانم چشم آیینه کمسو شده یا چهره من غبار گرفته بود
چرخی در خانه زدم
صدایت زدم، نزدیک نبودی
فریادت زدم، دور هم نبودی
چشمم به در خشکید، در راه نبودی
گریه ات کردم، اشکم نبودی
تو را درد کشیدم، مرهم نبودی
اصلا نبودی که نبودی
نگاهم به ابتهاج خاک خورده گوشه کتابخانه افتاد
زبان گشود:
آه از رفتگان بی برگشت
تو رفتی اما، برگشتنی نبودی.
۱۹.۹k
۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۳۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.