عشق نابینای من 37
÷عشقت هم منو هم خودشو. مست کرده بیا جمش کن
هوق
من دارم میمیرم
(سریع رفتم بیرون)
×سوهی مست کردی؟
(کل حرکات سوهی با مستیه)
رفتمو بغلش کردم
×محکم تر بغلش کردم و بعد چند مین ازش جدا شدم
تو مستی بیا بریم
خودمو کشیدم عقب
کجاا
×میبرمت خونه
خونه کی؟
×(دستشو گرفتم و بردمش)
خونه خودت
نهه نمیام
دستمو از دستش کشیدم بیرون و خودمو پرت کردم رویه مبل
من نمیام خونهه
×سوهی حالت خوب نیست فردا حرف میزنیم خب؟ بیا بریم
نههه گفتم نمیامم
×کنارش نشستم و نگاهش میکردم
تو یه دروغگوییی
×برایه چی؟
تو گفتی ترکم نمی کنی ولی مند بوسیدیو رفتی
×ولی من ترکت نکردم
و این چیه هوم؟
دستمو گزاشتم رویه زخم کمرش
چرا بهم دروغ گفتی؟
×میدونستی؟
یادم اومد که یه گردنبند گردنت بود که دقیقا شبیه همونی بود که بهم دادی و جایه زخم ولی چرا حقیقت رو نگفتی؟
×تو مطمئن بنظر میومدی که هیوان نجاتت داده چیزی نداشتم بهت بگم
(خیلی کیوت نگاهش کردم)
تو مگه دوسم نداری پس چرا پیشم نمیمونی؟
×یه روزی به خودم میگفتم که اگه عاشقت بشم چی میشه. میتونم ازت مراقبت کنم میتونم دلت رو به دست بیام اجازه اینکه کنار باشم رو بهم میدی.... من تورو خیلی دوست دارم و امید وارم توم دوسم داشته باشی
(با خجالت سرمو بردم پایین)
(لبخند زدم و پرسدم بغلش که رو دسته مبل دراز کشید )
منم دوست دارممم
×چشمم برق زد
اما.. اما اگه من کافی نباشم چی؟ من نه گذشته دارم نه اینده
اگه نتونم چیزایی که میخوای رو فراهم کنم از انتخوابت پشیمون نمیشی؟
(سرم رو رویه سینش گزاشتم)
اره میشم
همین الانشم پشیمونم
×(ناراحت و ناامید شدم)
(سرمو از رو سینش برداشتم)
از این پشیمونم که چرا زودتر عاشقت نشدم و کنارت نبودم برام مهم نیست که گذشته ای نداری من میخوام پیش، تو باشم و هیچ وقت منصرف نمیشم
×(چشمم برق زد از خوشحالی یکم اشک تو چشمم جم شده بود با لبخندی ملایم نگاهش میکردم)
حواست هست هنوز بهم کادو تولد ندادی؟
×[خون زیادی از دست داده بودم و گیج میزدم]
پاشدم نشستم و دستمو رویه گردنش کشیدمو از پشت گردنش رو حول دادم جلو
رفتم جلو تر تا ببوسمش
×نزدیک لبش شدم
چشمم تا رفت و بیهوش شدم
افتاد رویه شونم
یوجون یوجون چیشد؟
درازش کردم رویه مبل
هوق
من دارم میمیرم
(سریع رفتم بیرون)
×سوهی مست کردی؟
(کل حرکات سوهی با مستیه)
رفتمو بغلش کردم
×محکم تر بغلش کردم و بعد چند مین ازش جدا شدم
تو مستی بیا بریم
خودمو کشیدم عقب
کجاا
×میبرمت خونه
خونه کی؟
×(دستشو گرفتم و بردمش)
خونه خودت
نهه نمیام
دستمو از دستش کشیدم بیرون و خودمو پرت کردم رویه مبل
من نمیام خونهه
×سوهی حالت خوب نیست فردا حرف میزنیم خب؟ بیا بریم
نههه گفتم نمیامم
×کنارش نشستم و نگاهش میکردم
تو یه دروغگوییی
×برایه چی؟
تو گفتی ترکم نمی کنی ولی مند بوسیدیو رفتی
×ولی من ترکت نکردم
و این چیه هوم؟
دستمو گزاشتم رویه زخم کمرش
چرا بهم دروغ گفتی؟
×میدونستی؟
یادم اومد که یه گردنبند گردنت بود که دقیقا شبیه همونی بود که بهم دادی و جایه زخم ولی چرا حقیقت رو نگفتی؟
×تو مطمئن بنظر میومدی که هیوان نجاتت داده چیزی نداشتم بهت بگم
(خیلی کیوت نگاهش کردم)
تو مگه دوسم نداری پس چرا پیشم نمیمونی؟
×یه روزی به خودم میگفتم که اگه عاشقت بشم چی میشه. میتونم ازت مراقبت کنم میتونم دلت رو به دست بیام اجازه اینکه کنار باشم رو بهم میدی.... من تورو خیلی دوست دارم و امید وارم توم دوسم داشته باشی
(با خجالت سرمو بردم پایین)
(لبخند زدم و پرسدم بغلش که رو دسته مبل دراز کشید )
منم دوست دارممم
×چشمم برق زد
اما.. اما اگه من کافی نباشم چی؟ من نه گذشته دارم نه اینده
اگه نتونم چیزایی که میخوای رو فراهم کنم از انتخوابت پشیمون نمیشی؟
(سرم رو رویه سینش گزاشتم)
اره میشم
همین الانشم پشیمونم
×(ناراحت و ناامید شدم)
(سرمو از رو سینش برداشتم)
از این پشیمونم که چرا زودتر عاشقت نشدم و کنارت نبودم برام مهم نیست که گذشته ای نداری من میخوام پیش، تو باشم و هیچ وقت منصرف نمیشم
×(چشمم برق زد از خوشحالی یکم اشک تو چشمم جم شده بود با لبخندی ملایم نگاهش میکردم)
حواست هست هنوز بهم کادو تولد ندادی؟
×[خون زیادی از دست داده بودم و گیج میزدم]
پاشدم نشستم و دستمو رویه گردنش کشیدمو از پشت گردنش رو حول دادم جلو
رفتم جلو تر تا ببوسمش
×نزدیک لبش شدم
چشمم تا رفت و بیهوش شدم
افتاد رویه شونم
یوجون یوجون چیشد؟
درازش کردم رویه مبل
۱.۱k
۲۷ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.