پارت 7 بهترین بازیکن
پارت 7 بهترین بازیکن
ات ویو
از خواب بیدارشدمو
رفتم یه دوش گرفتم اومدم بیرون
و مشغول خشک کردن موهام بودم که یکی زنگ درو زد
رفتم درو باز کردم جونگ کوک بود
کوک:سلام
ات:سلام بیا تو
کوک:نه نمیام فقط اومدم یه سوال بپرسم امشب که بازی نداری
ات:نه تا یه هفته بازی ندارم ...چطور؟
یه جعبه بزرگ بهم دادو گفت امشب منتظرتم
ات:اوکی ولی کجا
کوک آدرسو برات میفرستم
اینو گفت و رفت
دره جعبه رو باز کردم یه لباس قرمز خوشگل بود
یعنی چی میخواد بهم بگه
توی فکر بودم که یهو برام پیام اومد
ساعت ۸توی این رستوران منتظرتم
ساعتو نگاه کرده پنج بود
رفتم موهامو خشک کردمو
یه چیزی خوردم
ساعتو نگاه کردم۷بود
سریع لباسو پوشیدم و یه آرایش قرمز خوشگل هم کردمو
رفتم به اون آدرس رفتم نشستم سرمیز که جونگ کوک رسید
کوک :سلام ببخشید دیر کردم
ات:نه منم تازه رسیدم
خب چی میخواستی بهم بگی
کوک:بعد شام بهت میگم
شامو خوردیم و رفتیم قدم بزنیم
که یهو بارون گرفت
ات
خواستم برم زیر یه درخت که دستمو گرفت
هر دومون زیر بارون خیس شده بودیم
ات:کوک بیا بریم زیر درخت الان سرما میخوریم
کوک:مهم نیست
ات من گفتم بیای اینجا تا بهت بگم دوست دارم از همون لحظه اول دوستت داشتم
ات ویو
تا گفت دوستت دارم بدنم قفل شد منم دوستش داشتم
ولی حس اونو نمی دونستم
ات:کوک منم دوست دارم
اینو که گفتم فاصله صورتمون به صفر رسید
و یه بوسه عاشقانه رو آغاز کردیم
شرطا 20 لایک
10 کامنت
ات ویو
از خواب بیدارشدمو
رفتم یه دوش گرفتم اومدم بیرون
و مشغول خشک کردن موهام بودم که یکی زنگ درو زد
رفتم درو باز کردم جونگ کوک بود
کوک:سلام
ات:سلام بیا تو
کوک:نه نمیام فقط اومدم یه سوال بپرسم امشب که بازی نداری
ات:نه تا یه هفته بازی ندارم ...چطور؟
یه جعبه بزرگ بهم دادو گفت امشب منتظرتم
ات:اوکی ولی کجا
کوک آدرسو برات میفرستم
اینو گفت و رفت
دره جعبه رو باز کردم یه لباس قرمز خوشگل بود
یعنی چی میخواد بهم بگه
توی فکر بودم که یهو برام پیام اومد
ساعت ۸توی این رستوران منتظرتم
ساعتو نگاه کرده پنج بود
رفتم موهامو خشک کردمو
یه چیزی خوردم
ساعتو نگاه کردم۷بود
سریع لباسو پوشیدم و یه آرایش قرمز خوشگل هم کردمو
رفتم به اون آدرس رفتم نشستم سرمیز که جونگ کوک رسید
کوک :سلام ببخشید دیر کردم
ات:نه منم تازه رسیدم
خب چی میخواستی بهم بگی
کوک:بعد شام بهت میگم
شامو خوردیم و رفتیم قدم بزنیم
که یهو بارون گرفت
ات
خواستم برم زیر یه درخت که دستمو گرفت
هر دومون زیر بارون خیس شده بودیم
ات:کوک بیا بریم زیر درخت الان سرما میخوریم
کوک:مهم نیست
ات من گفتم بیای اینجا تا بهت بگم دوست دارم از همون لحظه اول دوستت داشتم
ات ویو
تا گفت دوستت دارم بدنم قفل شد منم دوستش داشتم
ولی حس اونو نمی دونستم
ات:کوک منم دوست دارم
اینو که گفتم فاصله صورتمون به صفر رسید
و یه بوسه عاشقانه رو آغاز کردیم
شرطا 20 لایک
10 کامنت
۴۶.۶k
۳۰ شهریور ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.