تک پارتی (وقتی دلت درد میکنه... )
#فلیکس
#استری_کیدز
به ساعت نگاهی انداختی ۱۰ شب بود...نزدیکای اومدن فلیکس به خونه بود اما تو اصلا توی شرایط مناسبی نبودی...اینقدر درد بدی توی شکمت داشتی که حتی نمیتونستی از جات بلند بشی.
دردش حتی از درد پرویدی هم بدتر بود و همش بخاطر پشت سر هم خوردن هله هوله هایی بود که یک ساعت پیش خورده بودی...
روی مبل نشسته بودی و دستات رو دور شکمت محکم گرفته بودی تا بلکه از دردش کم کنی....قرص خورده بودی اما هیچ فایده ای نداشت بلکه دردت هم بیشتر شده بود.
داشت کم کم از شدت در گریه ات میگرفت که بلاخره...با صدای باز شدن در....فهمیدی که فلیکس به خونه برگشته...
با لب خندان درو باز کرد به امید اینکه بری سمتش و بغلش کنی اما با دیدن تو که روی مبل توی خودت جمع شده بودی و آروم گریه میکردی....ساک کوچیک ورزشی از دستش افتاد و به سرعت به سمتت اومد.
کنارت پایین مبل روی زانو هایش میشینه و دستت رو میگیره و با چشمای نگرانی بهت خیره میشه
_ هی...ا.ت...عزیزم چشده ؟
با صدای دردمند و پر از بعضی لب زدی :
+ د..دلم ایییی...د..درد میکنه
_ پریود شدی ؟
سرت رو به دو طرف تکون دادی که خودش قضیه رو فهمید..
به سرعت از جاش بلند شد و به سمت آشپزخونه رفت...
جعبه ی دارو هارو بیرون آورد و یک مسکن و چند تا شربت دارویی دیگه رو برداشت.
یک لیوان رو هم از آب ولرم برات پر کرد و به سمتت اومد.
کنارت روی مبل نشسته و اول بهت شربت دارویی رو داد . در آخر هم قرص رو به همراه یک لیوان آب داد تا بخوری
هنوز از درد دستات رو دور شکمت پیچیده بودی و پلکاتو رو هم فشار میدادی اما...فلیکس بهت دارو هایی داده بود که باید تا کمتر از نیم ساعت دیگه اثر میکردن.
کمکت کرد که روی مبل دراز بکشی و خودش به سمت اتاق خواب مشترکتون رفت تا لباساش رو عوض کنه و از اونجایی که تمرینات سنگینی انجام داده بود و عرق زده بود...یک دوش خیلی کوتاه هم گرفت و بیرون اومد.
بعد از یک ربع...از اتاق خارج شد.
با دیدن تو که خیلی آروم روی مبل خوابت گرفته بود لبخندی بر لباش حکم فرما شد و آروم آروم به سمتت اومد.
کنارت روی مبل دراز میکشه و از پشت تورو توی بغلش میچبونه و بعد از یک بوسه ی شیرین که به موهات میزنه..آروم به خواب میره
#استری_کیدز
به ساعت نگاهی انداختی ۱۰ شب بود...نزدیکای اومدن فلیکس به خونه بود اما تو اصلا توی شرایط مناسبی نبودی...اینقدر درد بدی توی شکمت داشتی که حتی نمیتونستی از جات بلند بشی.
دردش حتی از درد پرویدی هم بدتر بود و همش بخاطر پشت سر هم خوردن هله هوله هایی بود که یک ساعت پیش خورده بودی...
روی مبل نشسته بودی و دستات رو دور شکمت محکم گرفته بودی تا بلکه از دردش کم کنی....قرص خورده بودی اما هیچ فایده ای نداشت بلکه دردت هم بیشتر شده بود.
داشت کم کم از شدت در گریه ات میگرفت که بلاخره...با صدای باز شدن در....فهمیدی که فلیکس به خونه برگشته...
با لب خندان درو باز کرد به امید اینکه بری سمتش و بغلش کنی اما با دیدن تو که روی مبل توی خودت جمع شده بودی و آروم گریه میکردی....ساک کوچیک ورزشی از دستش افتاد و به سرعت به سمتت اومد.
کنارت پایین مبل روی زانو هایش میشینه و دستت رو میگیره و با چشمای نگرانی بهت خیره میشه
_ هی...ا.ت...عزیزم چشده ؟
با صدای دردمند و پر از بعضی لب زدی :
+ د..دلم ایییی...د..درد میکنه
_ پریود شدی ؟
سرت رو به دو طرف تکون دادی که خودش قضیه رو فهمید..
به سرعت از جاش بلند شد و به سمت آشپزخونه رفت...
جعبه ی دارو هارو بیرون آورد و یک مسکن و چند تا شربت دارویی دیگه رو برداشت.
یک لیوان رو هم از آب ولرم برات پر کرد و به سمتت اومد.
کنارت روی مبل نشسته و اول بهت شربت دارویی رو داد . در آخر هم قرص رو به همراه یک لیوان آب داد تا بخوری
هنوز از درد دستات رو دور شکمت پیچیده بودی و پلکاتو رو هم فشار میدادی اما...فلیکس بهت دارو هایی داده بود که باید تا کمتر از نیم ساعت دیگه اثر میکردن.
کمکت کرد که روی مبل دراز بکشی و خودش به سمت اتاق خواب مشترکتون رفت تا لباساش رو عوض کنه و از اونجایی که تمرینات سنگینی انجام داده بود و عرق زده بود...یک دوش خیلی کوتاه هم گرفت و بیرون اومد.
بعد از یک ربع...از اتاق خارج شد.
با دیدن تو که خیلی آروم روی مبل خوابت گرفته بود لبخندی بر لباش حکم فرما شد و آروم آروم به سمتت اومد.
کنارت روی مبل دراز میکشه و از پشت تورو توی بغلش میچبونه و بعد از یک بوسه ی شیرین که به موهات میزنه..آروم به خواب میره
۴۴.۱k
۰۶ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.