فیک زندگی جدید پارت۳
فیک زندگی جدید پارت۳
هانا: خوشحالم که دوباره میبینمت من هاناعم
وایسا توکه میدونی
هان: اره منم هانم
هانا: خوشبختم
هان: منم همینطور
یه لحظه باهام بیا میخوام یه چیزی رو بهت نشون بدم
هانا: اوکی
رفتیم توی حال که یکی از راه ها به یه جایی میخورد که پله داشت و رفتیم پایین و حالت پارکینگ داشت که یه در شیشه ای بود و رفتیم تو که یه درخت خیلی بزرگ بود و خیلی قشنگ بود
هانا: اینجا یه جای مخفیه
هان: اره من معمولا میام اینجا وقتی ناراحتم
هانا: ببینم اینا ارکید های ابی هستن مگه که
هان: اره
هانا: از همونایی که توی فیلم زنان کوچک بود
هان: اره خیلی باهوشی
هانا: ممنون ولی واقعا سمی هستن؟
هان: نه مثل بقیه گل هان
هانا: اره ولی خوشگل تر
هان: حالا که قراره اینجا زندگی کنی باید بیشتر باهات اشنا بشم
هانا: اوکی
هان: خب
هانا: هوم
هان: نمیخوای بیشتر از خودت بگی
هانا: اها بیست و دو سالمه از برف و بارون خوشم میاد حیوون موردعلاقم سنجاب و خرگوش و غذای مورد علاقم جاجنگمیون
هان: دوست پسر داری
هانا: چی؟
هانا: میگم دوست پسر داری؟
هانا: اها نه ندارم
هان: خوبه
هانا: چرا؟
هان: هیچ بیا بریم
هانا: اوکی
ویو هانا
رفتیم بیرون که دیدم یه دختر اومده بود و با هان کار داشت و با دیدن هان خیلی خوشحال شد و هان هم دستش رو گرفت و بردتش تو باغچه احساس کردم عشقم یک طرفست و حالیم شد که یجورایی قلبم ترک برداشت انقدر ناراحت بودم که همونجا وایساده بودم که لینو اومد جلوم
لینو: هانا خوبی
هانا: اره خوبم
لینو: با دیدن اون تعجب نکن خواهرمون نیست دختر عمومه که میخواد با هان ازدواج کنه
هانا: چی؟
لینو: اون میخواد ولی هان نمیخواد
هانا: اها
لینو: چیه نکنه عاشقش شدی کلک
هانا: نخیرم
هان: بالاخره رفت سیریش
هانا: چرا بهش نمیگی دوسش نداری
هان: چی
لینو: همچیو بهش گفتم
هان: اها گفتم ولی ول نمیکنه
_هان
هان: بله
_یونا چرا داشت با ناراحتی میرفت
باز بهش چی گفتی
هان: خب بابا وقتی دوسش ندارم یعنی دوسش ندارم باز ما میشه میاد اینجا
_از دست تو
ویو هانا
سریع رفتم تو اتاقم و رو تختم دراز کشیدم و حسابی از زندگی جدیدم راضی بودم که یهو گوشیم زنگ خورد میسو(بهترین دوستش) بود (هانا+میسو_)
+سلام خره
_سلام خره و کوفت تو کدوم گوری رفتی اومدم خونه بابات گیگه هانا دیگه نمیاد
_اره دیگه نمیرم
+منظورت چیه درست حرف بزن بفهمم
_بابای من توی بازی رو من شرط بست که خوشبختانه باخت و منم دیگه توی یه خانواده فقیر نیستم
+یعنی الان یه جای دیگه زندگی میکنی
_اره تو یه خانواده پولدار
+حداقل اماده شو بیا ببینمت
_اوکی الان میام
ویو هانا
رفتم یه شلوار کارگو مشکی با یه نیم تنه استین کوتاه پوشیدم و یه کتونی مشکی هم انتخاب کردم و رفتم پایین که با دیدن من شکه شدن
هانا: خوشحالم که دوباره میبینمت من هاناعم
وایسا توکه میدونی
هان: اره منم هانم
هانا: خوشبختم
هان: منم همینطور
یه لحظه باهام بیا میخوام یه چیزی رو بهت نشون بدم
هانا: اوکی
رفتیم توی حال که یکی از راه ها به یه جایی میخورد که پله داشت و رفتیم پایین و حالت پارکینگ داشت که یه در شیشه ای بود و رفتیم تو که یه درخت خیلی بزرگ بود و خیلی قشنگ بود
هانا: اینجا یه جای مخفیه
هان: اره من معمولا میام اینجا وقتی ناراحتم
هانا: ببینم اینا ارکید های ابی هستن مگه که
هان: اره
هانا: از همونایی که توی فیلم زنان کوچک بود
هان: اره خیلی باهوشی
هانا: ممنون ولی واقعا سمی هستن؟
هان: نه مثل بقیه گل هان
هانا: اره ولی خوشگل تر
هان: حالا که قراره اینجا زندگی کنی باید بیشتر باهات اشنا بشم
هانا: اوکی
هان: خب
هانا: هوم
هان: نمیخوای بیشتر از خودت بگی
هانا: اها بیست و دو سالمه از برف و بارون خوشم میاد حیوون موردعلاقم سنجاب و خرگوش و غذای مورد علاقم جاجنگمیون
هان: دوست پسر داری
هانا: چی؟
هانا: میگم دوست پسر داری؟
هانا: اها نه ندارم
هان: خوبه
هانا: چرا؟
هان: هیچ بیا بریم
هانا: اوکی
ویو هانا
رفتیم بیرون که دیدم یه دختر اومده بود و با هان کار داشت و با دیدن هان خیلی خوشحال شد و هان هم دستش رو گرفت و بردتش تو باغچه احساس کردم عشقم یک طرفست و حالیم شد که یجورایی قلبم ترک برداشت انقدر ناراحت بودم که همونجا وایساده بودم که لینو اومد جلوم
لینو: هانا خوبی
هانا: اره خوبم
لینو: با دیدن اون تعجب نکن خواهرمون نیست دختر عمومه که میخواد با هان ازدواج کنه
هانا: چی؟
لینو: اون میخواد ولی هان نمیخواد
هانا: اها
لینو: چیه نکنه عاشقش شدی کلک
هانا: نخیرم
هان: بالاخره رفت سیریش
هانا: چرا بهش نمیگی دوسش نداری
هان: چی
لینو: همچیو بهش گفتم
هان: اها گفتم ولی ول نمیکنه
_هان
هان: بله
_یونا چرا داشت با ناراحتی میرفت
باز بهش چی گفتی
هان: خب بابا وقتی دوسش ندارم یعنی دوسش ندارم باز ما میشه میاد اینجا
_از دست تو
ویو هانا
سریع رفتم تو اتاقم و رو تختم دراز کشیدم و حسابی از زندگی جدیدم راضی بودم که یهو گوشیم زنگ خورد میسو(بهترین دوستش) بود (هانا+میسو_)
+سلام خره
_سلام خره و کوفت تو کدوم گوری رفتی اومدم خونه بابات گیگه هانا دیگه نمیاد
_اره دیگه نمیرم
+منظورت چیه درست حرف بزن بفهمم
_بابای من توی بازی رو من شرط بست که خوشبختانه باخت و منم دیگه توی یه خانواده فقیر نیستم
+یعنی الان یه جای دیگه زندگی میکنی
_اره تو یه خانواده پولدار
+حداقل اماده شو بیا ببینمت
_اوکی الان میام
ویو هانا
رفتم یه شلوار کارگو مشکی با یه نیم تنه استین کوتاه پوشیدم و یه کتونی مشکی هم انتخاب کردم و رفتم پایین که با دیدن من شکه شدن
۷.۱k
۲۲ دی ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.