پارت پانزده
ته: ات چرا اینکار و کردی
ات:چیشد دلت درد گرفت دوست دخترت رو زدم اگه نمیخواین آسیب ببینین از من دور باشین
ات اینو گفت و رفت
ات
عشقم تهیونگ متاسفم مجبور واسه حافظت ازت کاری کنم که نخوای منو ببینی
ته:چرا بهت سیلی زد
یون آه:من فقط گفتم که اگه میخوای میتونم دوستت باشم شاید به همدردی نیاز داری ولی اون بهم سیلی زد
ات
رفتم اتاقم حوصله هیچ خری رو حالا ندارم درو قفل کردم که سئوجون نتونه بیاد لباس راحتی پوشیدم و خوابیدم
ته
داشتم لباس عوض میکردم که در زدن
ته:کیه
کوک:منو جیمین
ته رفت درو باز کرد و نشستن باهام
جیمین:تهیونگ خوبی
ته:چرا بد باشم خوبم
کوک:آخه ات
ته:بچه ها
جیمین:پسر نگو دوسش نداری که تابلو دروغه
ته: دارم هنوز که هنوزه وقتی میبینمش قلبم شروع به زدن میکنه ولی همونقدر ازش متنفرم
ات ویو
از خواب بیدار شدم رفتم رستوران هتل و تنهایی داشتم غذا میخوردم که سئوجون اومد
جون:صبح بخیر عشقم
ات:عشقم مسخرست
جون:ات با من درست رفتار کن من شوهرتم
ات:باشه ببینیم
یون آه:سلام بهتون آقای سئوجون امروز روز سومه پس سوپرازتون امشبه نه
جون:اره امشب همه میریم ساحل
ات:من میرم کار دارم
جون:کجا
ات: بیمارستان
جون:چرا
ات:برگشتم بهت میگم
جون:میخوای باهات بیام
ات:نه
ات.
چند وقتیه همش ضعف دارم و مدام حس میکنم الانه که بیفتم رفتم دکتر بعد چکاپم
دکتر:خانم ات شما کتک خوردین
ات: چطور
عضله هاتون گرفته و موقع چکاپ بخش های از بدنتون رو بزور تکون میدادید
ات:خب........
دکتر:به استراحت نیاز دارید تغذیه مناسبی ندارید و در مورد کتک خوردن بهر حال واستون دارو تجویز می کنم
رفتم دارو هامو خریدم ولی دلم نمیخواست برگردم هتل توی محله قدیمم قدم میزدم یاد خاطراتی که با دوستام با بابام یا با تهیونگ داشتم افتادم اشکام سرازیر شدن دلم واسه اون روزا تنگ شده کنار دریا بودم سر گیجه گرفتم و سیاهی.....
ته ویو
با پسرا اومدیم دریا از دور دیدم مردم جمع شدم رفتم سمتشون
ات
ات:چیشد دلت درد گرفت دوست دخترت رو زدم اگه نمیخواین آسیب ببینین از من دور باشین
ات اینو گفت و رفت
ات
عشقم تهیونگ متاسفم مجبور واسه حافظت ازت کاری کنم که نخوای منو ببینی
ته:چرا بهت سیلی زد
یون آه:من فقط گفتم که اگه میخوای میتونم دوستت باشم شاید به همدردی نیاز داری ولی اون بهم سیلی زد
ات
رفتم اتاقم حوصله هیچ خری رو حالا ندارم درو قفل کردم که سئوجون نتونه بیاد لباس راحتی پوشیدم و خوابیدم
ته
داشتم لباس عوض میکردم که در زدن
ته:کیه
کوک:منو جیمین
ته رفت درو باز کرد و نشستن باهام
جیمین:تهیونگ خوبی
ته:چرا بد باشم خوبم
کوک:آخه ات
ته:بچه ها
جیمین:پسر نگو دوسش نداری که تابلو دروغه
ته: دارم هنوز که هنوزه وقتی میبینمش قلبم شروع به زدن میکنه ولی همونقدر ازش متنفرم
ات ویو
از خواب بیدار شدم رفتم رستوران هتل و تنهایی داشتم غذا میخوردم که سئوجون اومد
جون:صبح بخیر عشقم
ات:عشقم مسخرست
جون:ات با من درست رفتار کن من شوهرتم
ات:باشه ببینیم
یون آه:سلام بهتون آقای سئوجون امروز روز سومه پس سوپرازتون امشبه نه
جون:اره امشب همه میریم ساحل
ات:من میرم کار دارم
جون:کجا
ات: بیمارستان
جون:چرا
ات:برگشتم بهت میگم
جون:میخوای باهات بیام
ات:نه
ات.
چند وقتیه همش ضعف دارم و مدام حس میکنم الانه که بیفتم رفتم دکتر بعد چکاپم
دکتر:خانم ات شما کتک خوردین
ات: چطور
عضله هاتون گرفته و موقع چکاپ بخش های از بدنتون رو بزور تکون میدادید
ات:خب........
دکتر:به استراحت نیاز دارید تغذیه مناسبی ندارید و در مورد کتک خوردن بهر حال واستون دارو تجویز می کنم
رفتم دارو هامو خریدم ولی دلم نمیخواست برگردم هتل توی محله قدیمم قدم میزدم یاد خاطراتی که با دوستام با بابام یا با تهیونگ داشتم افتادم اشکام سرازیر شدن دلم واسه اون روزا تنگ شده کنار دریا بودم سر گیجه گرفتم و سیاهی.....
ته ویو
با پسرا اومدیم دریا از دور دیدم مردم جمع شدم رفتم سمتشون
ات
۷.۳k
۱۳ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.