پارت ۲۳
استرس داشت و بدنش از همین الان داغ کرده بود!..
نگاهش مدام به ساعت بود که بالاخره هفت شد!
-برو اتاقت
با این حرِف تهیونگ کمی مکث کرد اما اخرش رفت به اتاقش..
با ارامش وارد اتاقش شد هرچند درونش غوغا بود برای لمس کردن اون خرگوش!
هیچوقت اینطور نبود..همیشه خیلی راحت برنامه رو پیش میبرد اما..
با دیدن جانگکوک که لباس هاشو به جز لباس زیرش در اورده و روی تخت
خوابیده پوزخندی زد و سمتش رفت
دستی به بدنش کشید که کوک لرزی کرد..
داغی بدنش به تهیونگ متنقل شد و باعث شد لبخندی بزنه..
کوک با تعجب به لبخند تهیونگ نگاه میکرد که یهو نیشگونی از بدنش گرفته
شد
+اییی..
دستشو برد جلو و خواست که دست تهیونگ رو بگیره و ببینه که اونم همین حسو داره؟! که تهیونگ دوتا دستشو گرفت و برد بالای سرش و به میله های
تخت بست
با اینکار کوک دوباره ترسید و چشاشو بست! منتظر بود که مثل دفعه قبل یه
رابطه خشن شروع بشه اما برخلاف تصورش نرمی لبای تهیونگ رو روی لباش
حس کرد!
چشاشو با تعجب باز کرد که دید تهیونگ چشاشو بسته و داره بوسه محکمی
رو با لباش شروع میکنه!
(پ.ن باچی باید شروع میکرد 😂💫)
بدون اختیار چشاشو بست و تهیونگ رو همراهی کرد!!..
دست خودش نبود! دلش میخواست تا ابد این طعم رو حس کنه و اون لبای
صورتی رو بمکه..
کوک ناله ارومی کرد که توی دهنش خفه شد..معلوم بود که نفس کم اورده..یه
بار دیگه زبونش رو به زبون کوک زد و بعد از اون لب هاش ول کرد..
تند تند نفس میکشید و سینش بالا و پایین میرفت..
تهیونگ که دیگه انگار خودش نبود..سرشو برد نزدیک تر که به سینش رسید..
لیسی به اون سینه های برجسته و نوک های صورتیش زد و یهویی شروع کرد
به مک زدن سینه هاش!!
+ااییی..یااا..نک..نکن..قلقلکم..میاد..
❗❗❗❗پارت بعد اسماته😁
اگه نظر ندین قسمت اسمات رو حذف میکنم و گند میزنم به اسمات😑
پس به نفعه تونه نظر بدین
بوس بوس😁😘❤
نگاهش مدام به ساعت بود که بالاخره هفت شد!
-برو اتاقت
با این حرِف تهیونگ کمی مکث کرد اما اخرش رفت به اتاقش..
با ارامش وارد اتاقش شد هرچند درونش غوغا بود برای لمس کردن اون خرگوش!
هیچوقت اینطور نبود..همیشه خیلی راحت برنامه رو پیش میبرد اما..
با دیدن جانگکوک که لباس هاشو به جز لباس زیرش در اورده و روی تخت
خوابیده پوزخندی زد و سمتش رفت
دستی به بدنش کشید که کوک لرزی کرد..
داغی بدنش به تهیونگ متنقل شد و باعث شد لبخندی بزنه..
کوک با تعجب به لبخند تهیونگ نگاه میکرد که یهو نیشگونی از بدنش گرفته
شد
+اییی..
دستشو برد جلو و خواست که دست تهیونگ رو بگیره و ببینه که اونم همین حسو داره؟! که تهیونگ دوتا دستشو گرفت و برد بالای سرش و به میله های
تخت بست
با اینکار کوک دوباره ترسید و چشاشو بست! منتظر بود که مثل دفعه قبل یه
رابطه خشن شروع بشه اما برخلاف تصورش نرمی لبای تهیونگ رو روی لباش
حس کرد!
چشاشو با تعجب باز کرد که دید تهیونگ چشاشو بسته و داره بوسه محکمی
رو با لباش شروع میکنه!
(پ.ن باچی باید شروع میکرد 😂💫)
بدون اختیار چشاشو بست و تهیونگ رو همراهی کرد!!..
دست خودش نبود! دلش میخواست تا ابد این طعم رو حس کنه و اون لبای
صورتی رو بمکه..
کوک ناله ارومی کرد که توی دهنش خفه شد..معلوم بود که نفس کم اورده..یه
بار دیگه زبونش رو به زبون کوک زد و بعد از اون لب هاش ول کرد..
تند تند نفس میکشید و سینش بالا و پایین میرفت..
تهیونگ که دیگه انگار خودش نبود..سرشو برد نزدیک تر که به سینش رسید..
لیسی به اون سینه های برجسته و نوک های صورتیش زد و یهویی شروع کرد
به مک زدن سینه هاش!!
+ااییی..یااا..نک..نکن..قلقلکم..میاد..
❗❗❗❗پارت بعد اسماته😁
اگه نظر ندین قسمت اسمات رو حذف میکنم و گند میزنم به اسمات😑
پس به نفعه تونه نظر بدین
بوس بوس😁😘❤
۱۷.۲k
۲۶ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.