I hate you
part ⑦
میسو: چرا انقدر ارومی
یونگبوک: مهم نیست " لبخند"
میسو: چرا مشکی پوشیدی
دیدم بغضش گرفت و لباشو رو هم بشار داد
هیون: میسو!
یونگبوک: امروز مامانم مرد " بغض"
سونگی: تسلیت میگم شرمنده بخاطر میسو
یونگبوک: نه نه نه اشکال نداره مهم نیست خب اون بچست سوالشو میپرسه" بغض"
میسو: ببشخید
لینو: ببخشید نه ببشخید پسره ی خنگ
سونگی: چند سالته
یونگبوک: ۱۶"بغض"
لینو: ودفففففففف این از من ۹ سال کوچیک تره
هیون: هیونگ تو پیری
میسو؛ عمته
لینو: من یادش دادم
هیون: اخه الان این موقع واسه چی اومدین اینجا
سونگی: باید مطمئن میشدم که قراره بیای میای؟
هیون: آره میام برو میخوام بخوابم فرستادمشون خونشون و رفتم یونگبوکو بغل کردم و یه کیس مارک کوچیک رو گردنش گذاشتم و خوابیدم
صبح روز بعد
هیون: یونگبوک ولم کن
یونگبوک: بلند شووووووو
هیون: بیا چته چی میخوای" عصبی"
یونگبوک: ساعت یه ربع به هشت صبحه نمیری اکادمی"بغض"
هیون: چرا میرم ببخشید
یونگبوک: بیا پایین منم دارم میرم پایین
هیون: یونگبوک من گشنمه
یونگبوک: باشه الان یه چیزی برات درست میکنم
اومد نزدیکم منم تز فرصت استفاده کرپم و بوسیدمش تو شک بود ولی بعد یه مدت همراهی کرد و بعد از پنج مین جدا شدیم
و بلند شد سریع رفت پایین
بلند شدم رفتم حموم و یه بعدش یه شلوار کارگوی مشکی اکسسوری تیشرت استین سه رب و کفشای ساق دارمو پوشیدم با اینکه همش مشکی بود ولی بازم یونگبوکو فرستادکش و رفت لباساشو پوشید و بعد با هیونا رفتن اکادمی
سونا؛ تو همس این کیبت همراهت باشه فقطم یه لباس توشه و گوشیو کش مو
هیون؛ هرکی دیر تر برسه میمونه
سریع رفتیم اکادمی که به سوجون خوردیم
سوجون: شما دوتا کوتوله باز داریت دعوا میکنید
سونا: مسابقه بود
سوجون: هیون
به یونگبوک اشاره کرد
هیون: رفتم گرفتمش
سوجون: چی چی
هیون: دیشب گرفتمش سونگیییییییییی
سونگی: چطوری کصـ*خل
هیون: میسو کو
میسو: سیلاممم
سونا: چه بچه ی.... به خودت رفته
هیونا: افرین عزیزم
سوجون: بچه جون هیونو ول کن
میسو: نمیخواممممم
سوجون: تو کوچولوی هیونی؟
میسو: اره
هیونا: یونگبوک کو همین الذن اینجا بود که
یونگبوک: دارم میرم بمیرم
هیون: میسو به والله تو کوچولوی سونگی ای نه من
میسو: عه یادم رفت
یونگبوک: نزدیک من نمیایا من تورو نمیشناسم
هیون: گوه خوردم بیبی گوه خوردم
یونگبوک: میبخشمت " خجالت"
رفتم محکم بغلش کردم و اوردمش پیش خودمون
مدیر: خب خب چون دوتا کلاس بی داریم بی 1 و بی 2 بی1 با سال اولیا بی 2 با سال اخریا
دخترای اون کلاسا: اره
کلاس Aو C: نخیرررررر اونا باهم ما سال اخریا با سال اولیا
مدیر: باشه ولی سونا هیونجین سوجون جیسونگ میپامتون
سونا: من خودم مانع دارم هیونا
سونگی: منم که هم بچم هست هم استاد
سوجون:
میسو: چرا انقدر ارومی
یونگبوک: مهم نیست " لبخند"
میسو: چرا مشکی پوشیدی
دیدم بغضش گرفت و لباشو رو هم بشار داد
هیون: میسو!
یونگبوک: امروز مامانم مرد " بغض"
سونگی: تسلیت میگم شرمنده بخاطر میسو
یونگبوک: نه نه نه اشکال نداره مهم نیست خب اون بچست سوالشو میپرسه" بغض"
میسو: ببشخید
لینو: ببخشید نه ببشخید پسره ی خنگ
سونگی: چند سالته
یونگبوک: ۱۶"بغض"
لینو: ودفففففففف این از من ۹ سال کوچیک تره
هیون: هیونگ تو پیری
میسو؛ عمته
لینو: من یادش دادم
هیون: اخه الان این موقع واسه چی اومدین اینجا
سونگی: باید مطمئن میشدم که قراره بیای میای؟
هیون: آره میام برو میخوام بخوابم فرستادمشون خونشون و رفتم یونگبوکو بغل کردم و یه کیس مارک کوچیک رو گردنش گذاشتم و خوابیدم
صبح روز بعد
هیون: یونگبوک ولم کن
یونگبوک: بلند شووووووو
هیون: بیا چته چی میخوای" عصبی"
یونگبوک: ساعت یه ربع به هشت صبحه نمیری اکادمی"بغض"
هیون: چرا میرم ببخشید
یونگبوک: بیا پایین منم دارم میرم پایین
هیون: یونگبوک من گشنمه
یونگبوک: باشه الان یه چیزی برات درست میکنم
اومد نزدیکم منم تز فرصت استفاده کرپم و بوسیدمش تو شک بود ولی بعد یه مدت همراهی کرد و بعد از پنج مین جدا شدیم
و بلند شد سریع رفت پایین
بلند شدم رفتم حموم و یه بعدش یه شلوار کارگوی مشکی اکسسوری تیشرت استین سه رب و کفشای ساق دارمو پوشیدم با اینکه همش مشکی بود ولی بازم یونگبوکو فرستادکش و رفت لباساشو پوشید و بعد با هیونا رفتن اکادمی
سونا؛ تو همس این کیبت همراهت باشه فقطم یه لباس توشه و گوشیو کش مو
هیون؛ هرکی دیر تر برسه میمونه
سریع رفتیم اکادمی که به سوجون خوردیم
سوجون: شما دوتا کوتوله باز داریت دعوا میکنید
سونا: مسابقه بود
سوجون: هیون
به یونگبوک اشاره کرد
هیون: رفتم گرفتمش
سوجون: چی چی
هیون: دیشب گرفتمش سونگیییییییییی
سونگی: چطوری کصـ*خل
هیون: میسو کو
میسو: سیلاممم
سونا: چه بچه ی.... به خودت رفته
هیونا: افرین عزیزم
سوجون: بچه جون هیونو ول کن
میسو: نمیخواممممم
سوجون: تو کوچولوی هیونی؟
میسو: اره
هیونا: یونگبوک کو همین الذن اینجا بود که
یونگبوک: دارم میرم بمیرم
هیون: میسو به والله تو کوچولوی سونگی ای نه من
میسو: عه یادم رفت
یونگبوک: نزدیک من نمیایا من تورو نمیشناسم
هیون: گوه خوردم بیبی گوه خوردم
یونگبوک: میبخشمت " خجالت"
رفتم محکم بغلش کردم و اوردمش پیش خودمون
مدیر: خب خب چون دوتا کلاس بی داریم بی 1 و بی 2 بی1 با سال اولیا بی 2 با سال اخریا
دخترای اون کلاسا: اره
کلاس Aو C: نخیرررررر اونا باهم ما سال اخریا با سال اولیا
مدیر: باشه ولی سونا هیونجین سوجون جیسونگ میپامتون
سونا: من خودم مانع دارم هیونا
سونگی: منم که هم بچم هست هم استاد
سوجون:
۳.۸k
۱۴ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.