افسانه آبشار عشق پارت💙۹💙
تو اتاق دیدم که روی تخت ات جیمین و تهیونگ خوابیدن
😑مثلا قراره اینا مراقبش باشن
وایسا ات کو ؟🧐
کوک: ات کجایی؟
صدای آب میاد فهمیدم بهوش اومد
در زدم
کوک؛: ات حالت خوبه؟ چیزی لازم نداری؟🤔
هرچی صداش کردم و در زدم جواب نداد خیلی ترسیدم مجبور شدم برم تو حمام😰
دیدم تو وان چشماش بسته است نکنه خودکشی کرده😥
رفتم جلو صورتش ببینم نفش میکشه یانه؟
از دید ات
صبح پاشدم دیدم بغلم جیمین و تهیونگ فقط یادمه دیشب انقدر خون بالا آوردم چشمام سیاهی رفت
رفتم برم حمام وان کف مالی کردم رفتم توش یک ربعی توش بودم تو حال خودم بودم احساس کردم یک چیزی اومد جلو صورتم چشمام باز کردم
پایان از دید ات
ات: جیغغغغغغغغغغعغغ 😱😱😱😱😱
از دید کوک
یک دفعه چشماش باز کرد جیغ کشید از جیغش ترسیدم افتادم تو وان
ات: منحرف پاشو برو بیرون😣
از دید شوگا و نامجون و جیهوپ و جین
داشتیم باهم حرف میزدیم یک دفعه صدای جیغ ات شنیدیم رفتیم بالا
دیدیم تهیونگ و جیمنم سکعته کردم صدای جیغ تهیونگ و جیمین گفتن از حمام شنیدیم رفتیم دیدم که
کوک تو بغل ات
جین: کوک اینجاچی کار میکردی؟😡
شوگا: وای به حالت کاری کرده باشی؟😡
نامجون: خودم کلت میکنم😡
جیهوپ: خیلی کارت زشت بود😓🧐
تهیونگ: چرا این کارو کردی؟🧐
جیمین: واقعا که😞
از دید کوک
تازه به خودم اومدم از بغل ات اومدم بیرون
پایان از دید کوک
کوک: بزارید حرف بزنم😫 اومدم تو اتاق دیدم تهیونگ و جیمین خوابن دیدم ات نیست صدای آب اومد هر
چی صداش کردم و در زدم جواب نداد ترسیدم مجبور شدم برم تو حمام دیدم تو وان ترسم بیشتر شد اومدم جلو صورتش ببینم نفس میکشه یانه؟ یک دفعه چشماش باز کرد جیغ زد من ترسیدم افتادم تو وان
از دید ات
ات: ببخشید کوک🥲
ات: شما ها نمی خواید برید بیرون زشت هاااا😑
جین : چیز ما رفتیم🙄
کوکم چیزی نگفت ( گایز ات تو کفا بوده بدنش معلوم نبوده)
سریع حمام کردم اومدم بیرون داشتم از پله های می اومدم پایین کوک دیدم ات: کوک واقعا متاسفم خیلی سرد بر خورد کرد انگار نبودم پام چون دمپایی بزرگ بود سر خوردم نزدیک بود بی افتم گفتم فاتحه ات ولی بین پله هوا موندم احساس کردم دستای نرم یکی کمرمو گرفته دیدم کوک
ات؛ ممنونم
کوک : مواظب خودت باش فکر نکن به خاطر خودت میگم حوصله مریض داری ندارم
بعدش رفت🥲🥺💔
رفتم پایین تو آشپز خونه
جین : ات حالت خوبه؟
ات: آره
جین: بیا یک چیزی بخور ضعف نکن دختر دیشب همه ی ما مردیم
ات: دور از جونت
جین: ات احساس میکنم خیلی ناراحتی چیزی شده؟
ات: خب راستش کوک خیلی سرد برخورد کرد باهم من گفتم ببخشید
جین: ات کوک نگرانت دیشب کلی گریه کرد غصه خورد تو رو تو اون وضعیت دید به نظرم از دلش در بیار
ات: باشه کمکم میکنی
جین: کوک شیرموز دوست داره ادامه اش تو کامنت
😑مثلا قراره اینا مراقبش باشن
وایسا ات کو ؟🧐
کوک: ات کجایی؟
صدای آب میاد فهمیدم بهوش اومد
در زدم
کوک؛: ات حالت خوبه؟ چیزی لازم نداری؟🤔
هرچی صداش کردم و در زدم جواب نداد خیلی ترسیدم مجبور شدم برم تو حمام😰
دیدم تو وان چشماش بسته است نکنه خودکشی کرده😥
رفتم جلو صورتش ببینم نفش میکشه یانه؟
از دید ات
صبح پاشدم دیدم بغلم جیمین و تهیونگ فقط یادمه دیشب انقدر خون بالا آوردم چشمام سیاهی رفت
رفتم برم حمام وان کف مالی کردم رفتم توش یک ربعی توش بودم تو حال خودم بودم احساس کردم یک چیزی اومد جلو صورتم چشمام باز کردم
پایان از دید ات
ات: جیغغغغغغغغغغعغغ 😱😱😱😱😱
از دید کوک
یک دفعه چشماش باز کرد جیغ کشید از جیغش ترسیدم افتادم تو وان
ات: منحرف پاشو برو بیرون😣
از دید شوگا و نامجون و جیهوپ و جین
داشتیم باهم حرف میزدیم یک دفعه صدای جیغ ات شنیدیم رفتیم بالا
دیدیم تهیونگ و جیمنم سکعته کردم صدای جیغ تهیونگ و جیمین گفتن از حمام شنیدیم رفتیم دیدم که
کوک تو بغل ات
جین: کوک اینجاچی کار میکردی؟😡
شوگا: وای به حالت کاری کرده باشی؟😡
نامجون: خودم کلت میکنم😡
جیهوپ: خیلی کارت زشت بود😓🧐
تهیونگ: چرا این کارو کردی؟🧐
جیمین: واقعا که😞
از دید کوک
تازه به خودم اومدم از بغل ات اومدم بیرون
پایان از دید کوک
کوک: بزارید حرف بزنم😫 اومدم تو اتاق دیدم تهیونگ و جیمین خوابن دیدم ات نیست صدای آب اومد هر
چی صداش کردم و در زدم جواب نداد ترسیدم مجبور شدم برم تو حمام دیدم تو وان ترسم بیشتر شد اومدم جلو صورتش ببینم نفس میکشه یانه؟ یک دفعه چشماش باز کرد جیغ زد من ترسیدم افتادم تو وان
از دید ات
ات: ببخشید کوک🥲
ات: شما ها نمی خواید برید بیرون زشت هاااا😑
جین : چیز ما رفتیم🙄
کوکم چیزی نگفت ( گایز ات تو کفا بوده بدنش معلوم نبوده)
سریع حمام کردم اومدم بیرون داشتم از پله های می اومدم پایین کوک دیدم ات: کوک واقعا متاسفم خیلی سرد بر خورد کرد انگار نبودم پام چون دمپایی بزرگ بود سر خوردم نزدیک بود بی افتم گفتم فاتحه ات ولی بین پله هوا موندم احساس کردم دستای نرم یکی کمرمو گرفته دیدم کوک
ات؛ ممنونم
کوک : مواظب خودت باش فکر نکن به خاطر خودت میگم حوصله مریض داری ندارم
بعدش رفت🥲🥺💔
رفتم پایین تو آشپز خونه
جین : ات حالت خوبه؟
ات: آره
جین: بیا یک چیزی بخور ضعف نکن دختر دیشب همه ی ما مردیم
ات: دور از جونت
جین: ات احساس میکنم خیلی ناراحتی چیزی شده؟
ات: خب راستش کوک خیلی سرد برخورد کرد باهم من گفتم ببخشید
جین: ات کوک نگرانت دیشب کلی گریه کرد غصه خورد تو رو تو اون وضعیت دید به نظرم از دلش در بیار
ات: باشه کمکم میکنی
جین: کوک شیرموز دوست داره ادامه اش تو کامنت
۱۱۱.۴k
۲۹ خرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۱۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.