پارت 16
پرش زمانی دو ماه بعد
ویو یوری
الان چهار ماه بود
که حامله بودم
تهیونگ خیلی حواسش
بهم بود
بیشتر وقتا خونه بود
و واقعا برام کم
نمیزاشت
ولی بازم من هیچ حسی نسبت بهش
نداشتم
اینستاگرام و باز کردم
کل پستا پر شده بود که
تهیونگ داره بچه
دار میشه
همه تبریک میگفتن
نوشته بودن
ما قراره شاهد یه شاهکار بشیم (بچرو میگن که باباش میشه تهیومگ قطعا خودش شاهکاره)
امروز برای تعیین جنسیت میرفتیم
نگران بودم
با این که برای
من و تهیونگ
فرقی نمیکرد
بچه
چی باشه
ولی برای پدر
و مادرمون مهم بود
به نظر اونا
بچه اول
باید پسر باشه
اما به نظر من اصلا مهم نیست
لباسم و پوشیدم
و با تهیونگ سوار
ماشین شدیم
+تهیونگ اگه بچه پسر نشه چیکار کنیم
_ هیچی مگه قراره زمین به آسمون بیاد
+اخه برای مامان بابات خیلی مهمه
_ مگه اونا مهمن خودمون مهمیم که بتونیم بچرو درست تربیت کنیم
+کاش نظر اونا هم همین بود
_ تو خودتو نگران نکن نمیزارم بچمون به خاطر حرفای دیگران چیزیش بشه حتی اگه دختر بود
+خوبه که تو درک میکنی
_اگه من درک نکنم کی میخواد بکنه
رسیدیم تهیونگ
درو برام
باز کرد و باهم رفتیم
به سمت مطب
تهیونگ هر ماه دکتر
و میاورد تو خونه
ولی این دفعه خودم و آورد که حال و
هوام عوض بشه
نشستیم رو صندلی منتظر بودیم
نوبتمون بشه
صدامون کردن رفتیم داخل
(خانم دکتر و مینویسم خ د)
خ د: عزیزم ماه چندمته
+چهارم
خ د: برای چه کاری اومدی؟
+تعیین جنسیت
خ د: ماه خوبی اومدی احتمال خطا کمتره
بیا بخواب اینجا لباست و بده بالا
تهیونگ کمکم کرد بخوابم و لباسمو داد بالا
دکتره ژل زد و شروع کرد
خ د: میخوای ضربان قلب بچت و بشنوی
+اره
تهیونگ گوشیش و دراورد
صدای ضربان بچم داشت پخش میشد
تهیونگم فیلم میگرفت از مانیتور
خیلی حس خوبی داشت
کم کم اشک تهیونگ داشت در میومد
خ د: جنسیت بچرو بگم؟
_ اره
تهیونگ اومد بغلم کرد و ژل و پاک کرد برام
کمکم کرد وایسم و
تو بغلش گرفتم
دکتر میخواست جنسیت و بگه
خ د:......................................
ویو یوری
الان چهار ماه بود
که حامله بودم
تهیونگ خیلی حواسش
بهم بود
بیشتر وقتا خونه بود
و واقعا برام کم
نمیزاشت
ولی بازم من هیچ حسی نسبت بهش
نداشتم
اینستاگرام و باز کردم
کل پستا پر شده بود که
تهیونگ داره بچه
دار میشه
همه تبریک میگفتن
نوشته بودن
ما قراره شاهد یه شاهکار بشیم (بچرو میگن که باباش میشه تهیومگ قطعا خودش شاهکاره)
امروز برای تعیین جنسیت میرفتیم
نگران بودم
با این که برای
من و تهیونگ
فرقی نمیکرد
بچه
چی باشه
ولی برای پدر
و مادرمون مهم بود
به نظر اونا
بچه اول
باید پسر باشه
اما به نظر من اصلا مهم نیست
لباسم و پوشیدم
و با تهیونگ سوار
ماشین شدیم
+تهیونگ اگه بچه پسر نشه چیکار کنیم
_ هیچی مگه قراره زمین به آسمون بیاد
+اخه برای مامان بابات خیلی مهمه
_ مگه اونا مهمن خودمون مهمیم که بتونیم بچرو درست تربیت کنیم
+کاش نظر اونا هم همین بود
_ تو خودتو نگران نکن نمیزارم بچمون به خاطر حرفای دیگران چیزیش بشه حتی اگه دختر بود
+خوبه که تو درک میکنی
_اگه من درک نکنم کی میخواد بکنه
رسیدیم تهیونگ
درو برام
باز کرد و باهم رفتیم
به سمت مطب
تهیونگ هر ماه دکتر
و میاورد تو خونه
ولی این دفعه خودم و آورد که حال و
هوام عوض بشه
نشستیم رو صندلی منتظر بودیم
نوبتمون بشه
صدامون کردن رفتیم داخل
(خانم دکتر و مینویسم خ د)
خ د: عزیزم ماه چندمته
+چهارم
خ د: برای چه کاری اومدی؟
+تعیین جنسیت
خ د: ماه خوبی اومدی احتمال خطا کمتره
بیا بخواب اینجا لباست و بده بالا
تهیونگ کمکم کرد بخوابم و لباسمو داد بالا
دکتره ژل زد و شروع کرد
خ د: میخوای ضربان قلب بچت و بشنوی
+اره
تهیونگ گوشیش و دراورد
صدای ضربان بچم داشت پخش میشد
تهیونگم فیلم میگرفت از مانیتور
خیلی حس خوبی داشت
کم کم اشک تهیونگ داشت در میومد
خ د: جنسیت بچرو بگم؟
_ اره
تهیونگ اومد بغلم کرد و ژل و پاک کرد برام
کمکم کرد وایسم و
تو بغلش گرفتم
دکتر میخواست جنسیت و بگه
خ د:......................................
۶.۱k
۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.