عشق (پارت ۳۹)

موهامم خشک و درس میکنه
جیمین: لیدی من صبحونه چی میل دارن؟
مینجی: ل*ب شوهرم
جیمین: * اول تعجب میکنه * با کمال میل، بفرما، *میخنده*
لبشو گاز میگیرم
جیمین: آییییی ، وایسا ببینم
دنبالم میکنه و منم فرار میکنم
از پشت میگیرتم بغلم میکنه
جیمین: لب منو گاز میگیری؟
لبمو میبوسه آروم گاز میگیره
مینجی: اخخخ
جیمین: تو محکم تر گاز گرفتی کهههه *😑😂*
مینجی: خوب کاری کردم
جیمین: * 😐😂*
مینجی: خب دیگه بریم صبحونه بخوریم
جیمین: خوردی دیگه بسه * میخنده *
میخندم

// پرش زمانی هفته بعد //
// موقع صبحانه //
// ویو یونا //
ته: عشقم
یونا: جونم
ته: راستی امروز جشنه
یونا: جشن چی؟
ته: به مناسبت ... هیچی همینجوری
ابرومو دادم بالا
یونا: همینجوریم جشن میگیرن؟
ته: ما آره *خنده*
یونا: خیل خب چیکار کنم؟
ته: من و اعضا و چندتا از رفیقامونیم و تو و مینجی هم دعوتین
یونا: عاوووو خیلی ممنون

~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°•~°•☆°
#رمان
#فیک
#بی_تی_اس
#تهیونگ
#وی
#جیمین
#ویمین
#فیک_تهیونگ
#فیک_جیمین
#فیک_ویمین
#bts
#BTS
#Teahyung
#teahyung
#Jimin
#jimin
#vmin
دیدگاه ها (۲)

عشق (پارت ۴۰)

فـهـرسـتــ رمــان هـا 📚

عشق (پارت ۳۸)

عشق (پارت ۳۷)

مست خون ( پارت ۲۵ ) {پارت آخر}

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط