رمان «عشق حقیقی» پارت۲۳
از دید ا/ت
بادیگارد بزور از بازوم گرفت و منو کشون کشون به زیر زمین برد و پرت کرد تو اتاقی و درو بست و قفل کرد
از رو زمین پاشدم و سمت در رفتم و داد زدم:کوک لطفا وا کن این درو کوکک
ولی هرچی داد بیدار کردم و با لگد به در زدم اصلا فایده ای نداشت و کسی نمی اومد
دیگ خسته شدم از داد زدن و رفتم گوشه ای نشستم داشتم به بدبختیام فکر میگردم که نفهمیدم کی چشمام گرم شد و خوابم برد
از دید کوک
وقتی اسم ساها شنیدم انگار آب یخی رو روم ریختن
ا/ت هم خیلی اصرار داشت بره پیش ساها که قطعا نمیزاشتم این اتفاق بیفته چون ممکن بود همچی رو به ا/ت بگه
البته فکر نمیکنم بعد اون اتفاق جرئت کنه حرفی بزنه
ولی بازم باید مراقب باشم
رفتم سمت اتاقم که دیدم تهیونگ هم داره میاد پس لب باز کردم و گفتم :تهیونگ نیا باید تنها باشم
و تهیونگ هم در جواب فقط گفت: باشه کار داشتی زنگ بزن در جواب فقط سرم رو تکون دادم و رفتم اتاق. پشت میزم نشستم و دستام رو رو چشمام کشیدم کلی کار ریخته بود رو سرم و باید اونارو انجام میدادم . کامل غرق کار بودم که به گوشیم پیامی اومد پیام رو باز کردم تهیونگ بود
ته:جونگکوک ا/ت رو از زیر زمین در آوردی؟
وای نه کلا یادم رفته بود ولی در جواب تهیونگ فقط رفتم زیرزمین کلید رو از بادیگارد گرفتم و رفتم داخل
و با چهره کیوت ا/ت مواجه شدم .خواب بود پس رفتم تا بغلم بگیرم و ببرم بالا ببندش کردم ولی کارتی از جیبش بیرون افتاد ….
خب خب بابت تاخیر پارت ها معذرت میخوام چون نمیتونستم وارد اکانت بشم نمیتونستن بزارم ولی الان درست شد و تلاشم رو میکنم تا پارت هارو جبران کنم♥️
بادیگارد بزور از بازوم گرفت و منو کشون کشون به زیر زمین برد و پرت کرد تو اتاقی و درو بست و قفل کرد
از رو زمین پاشدم و سمت در رفتم و داد زدم:کوک لطفا وا کن این درو کوکک
ولی هرچی داد بیدار کردم و با لگد به در زدم اصلا فایده ای نداشت و کسی نمی اومد
دیگ خسته شدم از داد زدن و رفتم گوشه ای نشستم داشتم به بدبختیام فکر میگردم که نفهمیدم کی چشمام گرم شد و خوابم برد
از دید کوک
وقتی اسم ساها شنیدم انگار آب یخی رو روم ریختن
ا/ت هم خیلی اصرار داشت بره پیش ساها که قطعا نمیزاشتم این اتفاق بیفته چون ممکن بود همچی رو به ا/ت بگه
البته فکر نمیکنم بعد اون اتفاق جرئت کنه حرفی بزنه
ولی بازم باید مراقب باشم
رفتم سمت اتاقم که دیدم تهیونگ هم داره میاد پس لب باز کردم و گفتم :تهیونگ نیا باید تنها باشم
و تهیونگ هم در جواب فقط گفت: باشه کار داشتی زنگ بزن در جواب فقط سرم رو تکون دادم و رفتم اتاق. پشت میزم نشستم و دستام رو رو چشمام کشیدم کلی کار ریخته بود رو سرم و باید اونارو انجام میدادم . کامل غرق کار بودم که به گوشیم پیامی اومد پیام رو باز کردم تهیونگ بود
ته:جونگکوک ا/ت رو از زیر زمین در آوردی؟
وای نه کلا یادم رفته بود ولی در جواب تهیونگ فقط رفتم زیرزمین کلید رو از بادیگارد گرفتم و رفتم داخل
و با چهره کیوت ا/ت مواجه شدم .خواب بود پس رفتم تا بغلم بگیرم و ببرم بالا ببندش کردم ولی کارتی از جیبش بیرون افتاد ….
خب خب بابت تاخیر پارت ها معذرت میخوام چون نمیتونستم وارد اکانت بشم نمیتونستن بزارم ولی الان درست شد و تلاشم رو میکنم تا پارت هارو جبران کنم♥️
۲.۲k
۱۴ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.