Magical love,part:22
جیمین حلقه ی زیبایی رو دسته یونا کرد و بعد بوسه ای رو پیشونیش گذاشت ..
هیزل آروم به جیما گفت :
/ باورم نمیشه این همون جیمین خودمون باشه
زمان خیلی زود تر از اونی که فکرشو میکنیم میگذره ..
جیما لبخندی زد و گفت :
+ خیلی زوج دوس داشتنی و باحالین
/ آره:))
و اون شب به خوبی و بی نقصی تموم شد
جیمین در رو برای یونا باز کرد و درو اتاق رو بست .. یونا با دیدن اون گلای قشنگ کنار دره تراس خوشحال شد و گفت :
تو از کجا میدونستی من عاشقه این گلام؟
- از اونجایی که خودم بینهایت عاشقتم
جیمین نزدیکش رفت و براید بغلش کرد و بی طاقت لب زد :
- تحمل ندارم لیدی من
+ اوم .. منم همینطور ولی....
- هیس .. هیچی نگو فقط با صدای قشنگت ددی رو صدا بزن همین .. این همه صبر کردم حالا وقتشه جبران کنی ..
و............ اهم
......... ص ۱۰۸ قرآن کریمه مجیده حمید
آیه ی ۲۴۶ ..
همچنان دو ساعت بعد صدا های اتاق رو مشاهده میکنید:
هوا چقد گرم شده جدیدا ..
و ....................😈❤️🔥
```````````````````````````````
از اون شب به بعد و رفتن جیمین به عمارت خودش و یونا جیما بیشتر احساس تنهایی میکرد و کمتر با مامان و باباش حرف میزد..
بیشتر بیرون میرفت و بعضی مواقع تا صبح زیر بارون قدم میزد..
اون دختر برونگرا و شاد و شیطون حالا تبدیل شده بود به یه دختره درونگرا و آروم و بی صدا
دختری که اتفاقات تلخ و دردناک زندگی قوی ترش کرده بود و دلشو حسابی شکسته بود و باعث کلی تغییرش شده بود ..
زندگی قلبه اونو ازش گرفت .. امید و دلخوشی رو ازش گرفت .. نیمه ی گمشده قلبش رو ازش گرفت ..
اما به نظرتون دیر شده؟
یا امیدی هست ؟
......................................
یعنی ترمیم کننده و سازنده ی دوباره ی قلبه جیما همین آدم بود...
اون نگاه عمیق"
اون دستای گرم "
لبخند دلنشین "
چه اتفاقی قراره بیوفته؟
★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆
هیزل آروم به جیما گفت :
/ باورم نمیشه این همون جیمین خودمون باشه
زمان خیلی زود تر از اونی که فکرشو میکنیم میگذره ..
جیما لبخندی زد و گفت :
+ خیلی زوج دوس داشتنی و باحالین
/ آره:))
و اون شب به خوبی و بی نقصی تموم شد
جیمین در رو برای یونا باز کرد و درو اتاق رو بست .. یونا با دیدن اون گلای قشنگ کنار دره تراس خوشحال شد و گفت :
تو از کجا میدونستی من عاشقه این گلام؟
- از اونجایی که خودم بینهایت عاشقتم
جیمین نزدیکش رفت و براید بغلش کرد و بی طاقت لب زد :
- تحمل ندارم لیدی من
+ اوم .. منم همینطور ولی....
- هیس .. هیچی نگو فقط با صدای قشنگت ددی رو صدا بزن همین .. این همه صبر کردم حالا وقتشه جبران کنی ..
و............ اهم
......... ص ۱۰۸ قرآن کریمه مجیده حمید
آیه ی ۲۴۶ ..
همچنان دو ساعت بعد صدا های اتاق رو مشاهده میکنید:
هوا چقد گرم شده جدیدا ..
و ....................😈❤️🔥
```````````````````````````````
از اون شب به بعد و رفتن جیمین به عمارت خودش و یونا جیما بیشتر احساس تنهایی میکرد و کمتر با مامان و باباش حرف میزد..
بیشتر بیرون میرفت و بعضی مواقع تا صبح زیر بارون قدم میزد..
اون دختر برونگرا و شاد و شیطون حالا تبدیل شده بود به یه دختره درونگرا و آروم و بی صدا
دختری که اتفاقات تلخ و دردناک زندگی قوی ترش کرده بود و دلشو حسابی شکسته بود و باعث کلی تغییرش شده بود ..
زندگی قلبه اونو ازش گرفت .. امید و دلخوشی رو ازش گرفت .. نیمه ی گمشده قلبش رو ازش گرفت ..
اما به نظرتون دیر شده؟
یا امیدی هست ؟
......................................
یعنی ترمیم کننده و سازنده ی دوباره ی قلبه جیما همین آدم بود...
اون نگاه عمیق"
اون دستای گرم "
لبخند دلنشین "
چه اتفاقی قراره بیوفته؟
★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆★☆
۳.۶k
۲۴ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.