♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲ ★
♡ ㅤ ❍ㅤ ⎙ㅤ ⌲ ★
Dᴏɴ·ᴛ ғᴏʀɢᴇᴛ ᴛᴏ sᴍɪʟᴇ..﹗
فراموش نڪن ڪه لبخند بزنی..!
𝙤𝙣𝙚 𝙥𝙖𝙧𝙩𝙮🎟✨️
˓ ִֶָ ࣪خیلی دلت میخواست اذیتش کنی... 🤍
˓ ˖ ָ࣪➹ ִֶָ ࣪𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞 𓆝𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝
parts:4★پارت اخر
ویو یونگی
اصلا نمیدونستم چیکار کنم سویا همیچین کار رو باهام کرد
سریع از خونه رفتم بیرون ماشینو روشن کردم و دیدم سویا بدو بدو داره میاد دنبالم که تا میخواستم ماشینو روشن کنم سریع سوار ماشین شد میخواستم در رو از روش قفل کنم:/سریع گاز رو گرفتم و از دستش عصبی بودم
سویا:بخدا معذرت میخوام*گریه*
یونگی:خفه شو و این چه سوپرایز بود هاا*عربده*
سویا:ببین میخواستم سوپرایزت کنم*گریه*
یونگی:باهم حرف نزن حسابتو میرسم*داد*
ویو سویا
قلبم داش تیکه تیکه میشود... دیگه تحمل نداشتم بهم گف خفه شو؟ هه خیلی خنداره ... وقتی داشتم گریه میکردم یونگی ماشینو ی جا پارک کرد
یونگی:چرا اینکارو باهم کردی؟
سویا:نمیدونستم بدت میاد:)منو ببخش
یونگی:میدونی سکته کردم؟
سویا:میدونم
یونگی از عقب ی گل برام اورد گف
یونگی:سالگردمو مبارک
وقتی دیدمش سریع رفتم تو بغلش و لپ هاشو بوسیدم
یونگی:ببخشید بهت گفتم خفه شو :)
سویا:اشکال نداره*بغض*
یونگی لپمو بوسید
یونگی:لپوی کی بودی؟
سویا:ععع نکن
یونگی:میخوای بریم بستنی بخوریم؟
سویا:ارعههه
یونگی:بریم چاگیا
✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✯✮✮✮✮✮
تموم برین سره خونه زندگیتون
Dᴏɴ·ᴛ ғᴏʀɢᴇᴛ ᴛᴏ sᴍɪʟᴇ..﹗
فراموش نڪن ڪه لبخند بزنی..!
𝙤𝙣𝙚 𝙥𝙖𝙧𝙩𝙮🎟✨️
˓ ִֶָ ࣪خیلی دلت میخواست اذیتش کنی... 🤍
˓ ˖ ָ࣪➹ ִֶָ ࣪𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞 𓆝𓆛𓆝𓆝 𓆟 𓆞 𓆝 𓆛𓆝
parts:4★پارت اخر
ویو یونگی
اصلا نمیدونستم چیکار کنم سویا همیچین کار رو باهام کرد
سریع از خونه رفتم بیرون ماشینو روشن کردم و دیدم سویا بدو بدو داره میاد دنبالم که تا میخواستم ماشینو روشن کنم سریع سوار ماشین شد میخواستم در رو از روش قفل کنم:/سریع گاز رو گرفتم و از دستش عصبی بودم
سویا:بخدا معذرت میخوام*گریه*
یونگی:خفه شو و این چه سوپرایز بود هاا*عربده*
سویا:ببین میخواستم سوپرایزت کنم*گریه*
یونگی:باهم حرف نزن حسابتو میرسم*داد*
ویو سویا
قلبم داش تیکه تیکه میشود... دیگه تحمل نداشتم بهم گف خفه شو؟ هه خیلی خنداره ... وقتی داشتم گریه میکردم یونگی ماشینو ی جا پارک کرد
یونگی:چرا اینکارو باهم کردی؟
سویا:نمیدونستم بدت میاد:)منو ببخش
یونگی:میدونی سکته کردم؟
سویا:میدونم
یونگی از عقب ی گل برام اورد گف
یونگی:سالگردمو مبارک
وقتی دیدمش سریع رفتم تو بغلش و لپ هاشو بوسیدم
یونگی:ببخشید بهت گفتم خفه شو :)
سویا:اشکال نداره*بغض*
یونگی لپمو بوسید
یونگی:لپوی کی بودی؟
سویا:ععع نکن
یونگی:میخوای بریم بستنی بخوریم؟
سویا:ارعههه
یونگی:بریم چاگیا
✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✮✯✮✮✮✮✮
تموم برین سره خونه زندگیتون
۱۱.۱k
۱۱ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.