فیک تهیونگ پارت ۸
از زبان ا/ت
بعده کار ساعت ۹ شب بود لباسامون رو عوض کردیم دره کافه رو بستیم و رفتیم بیرون که میا گفت : ا/ت نظرت چیه به مینجا هم بگیم بیاد باهم بریم بار گفتم : چی میگی نه من نمیام بار گفت : حدس میزنم تاحالا نرفتی نه؟!! گفتم : ن...نه ولی درموردش چیزای خوبی نشنیدم گفت : نترس بابا حالا اینبار رو بیا خواهش میکنم خواهش بعده کلی خواهش و آویزونم شدن قبول کردم میا سه سال از منو مینجا بزرگتره سال آخریه توی دانشگاه بجای اینکه الگوی ما دوتا باشه میگه بریم بار
به مینجا هم زنگ زدیم با رانندش اومده بود گفت : بچه ها بیاین سوار بشین سواره ماشین شدیم و رفتیم بار توی راه از مینجا پرسیدم تاحالا رفتی بار گفت : آره سه چهار باری رفتم چشمام رو گرد کردم و نگاش کردم بعده چند دقیقه رسیدیم من یه بلوز سیاه آستین بلند با شلوار لی چسبان پوشیده بودم
وقتی رفتیم داخل بوی عطر زن و مرد قاطی شده بود بوی الکل شدید میومد اما خیلی بار باکلاسی بود میا گفت : اینجا بار بچه پولدارا هست مینجا یهو گفت : عه اونور رو ببینید برگشتیم اونطرفت که تهیونگ و جیمین و کوک و جین رو دیدیم صورتمو فوراً برگردوندم تا نبیننم توی همون حالت به میا گفتم : اینا اینجا چیکار میکنن خندید و گفت : یادم رفته بود بهت بگم اینجا بار اختصاصی اوناست جیمین متوجه ما شد و اومد سمتمون با یه لیوان تو دستش گفت : واقعاً فکر نمیکردم بیای اینورا گفتم : امان از رفیق ناباب
بقیشون که متوجه ما شده بودن هم نگامون کردن وقتی برگشتم سمتشون جونگ کوک برام دست تکون داد منم براش با لبخند دست تکون دادم جین هم مثل همیشه بهم لبخند میزد اما تهیونگ لیوان رو هی میچرخوند با نفرت بهم نگاه میکرد جیمین گفت : چطوره بیاین پیشه ما بشینین
دست بر غذا کوک اصلا کارای خوبی نمیکرد با دخترا گفتم : نه....نه مرسی ما میریم اونطرف
رفتیم روی صندلی خالی نشستیم میا گفت : چیزی میخورین گفتم : نوشیدنی بدون الکل میخوام مینجا و میا هم بدون الکل سفارش دادن درحال خوردن بودیم که جین اومد و به میا گفت : افتخار میدین بیاین وسط رفتن باهم عشق میکردن مینجا هم بلند شد رفت دستشویی من موندم و تنهایی اما چند ثانیه بعد یه پسر اومد پیشم نشست دستش رو گذاشت روی کمرم گفتم : هی چیکار میکنی گفت : خانوم خوشگله نظرت چیه باهم برقصیم معلوم بود زیادی الکل خورده چون خیلی بوی الکلی میداد و مست بود گفتم : لطفاً مزاحم نشو بعده چند دقیقه دیگه داشت زیادی رو مخم راه میرفت بلند شدم و داد زدم و گفتم : عوضی برو گمشو کنار چون صدای آهنگ زیاد بود کسی صدامون رو واضح نمی شنید با زور میخواست بغلم کنه که با یه حرکت زدمش و افتاد روی زمین وقتی همه متوجه شدن صدای آهنگ کم شد بلند داد زدم و گفتم : صاحب این بار کیه یه مرد اومد و گفت : منم خانوم مش
بعده کار ساعت ۹ شب بود لباسامون رو عوض کردیم دره کافه رو بستیم و رفتیم بیرون که میا گفت : ا/ت نظرت چیه به مینجا هم بگیم بیاد باهم بریم بار گفتم : چی میگی نه من نمیام بار گفت : حدس میزنم تاحالا نرفتی نه؟!! گفتم : ن...نه ولی درموردش چیزای خوبی نشنیدم گفت : نترس بابا حالا اینبار رو بیا خواهش میکنم خواهش بعده کلی خواهش و آویزونم شدن قبول کردم میا سه سال از منو مینجا بزرگتره سال آخریه توی دانشگاه بجای اینکه الگوی ما دوتا باشه میگه بریم بار
به مینجا هم زنگ زدیم با رانندش اومده بود گفت : بچه ها بیاین سوار بشین سواره ماشین شدیم و رفتیم بار توی راه از مینجا پرسیدم تاحالا رفتی بار گفت : آره سه چهار باری رفتم چشمام رو گرد کردم و نگاش کردم بعده چند دقیقه رسیدیم من یه بلوز سیاه آستین بلند با شلوار لی چسبان پوشیده بودم
وقتی رفتیم داخل بوی عطر زن و مرد قاطی شده بود بوی الکل شدید میومد اما خیلی بار باکلاسی بود میا گفت : اینجا بار بچه پولدارا هست مینجا یهو گفت : عه اونور رو ببینید برگشتیم اونطرفت که تهیونگ و جیمین و کوک و جین رو دیدیم صورتمو فوراً برگردوندم تا نبیننم توی همون حالت به میا گفتم : اینا اینجا چیکار میکنن خندید و گفت : یادم رفته بود بهت بگم اینجا بار اختصاصی اوناست جیمین متوجه ما شد و اومد سمتمون با یه لیوان تو دستش گفت : واقعاً فکر نمیکردم بیای اینورا گفتم : امان از رفیق ناباب
بقیشون که متوجه ما شده بودن هم نگامون کردن وقتی برگشتم سمتشون جونگ کوک برام دست تکون داد منم براش با لبخند دست تکون دادم جین هم مثل همیشه بهم لبخند میزد اما تهیونگ لیوان رو هی میچرخوند با نفرت بهم نگاه میکرد جیمین گفت : چطوره بیاین پیشه ما بشینین
دست بر غذا کوک اصلا کارای خوبی نمیکرد با دخترا گفتم : نه....نه مرسی ما میریم اونطرف
رفتیم روی صندلی خالی نشستیم میا گفت : چیزی میخورین گفتم : نوشیدنی بدون الکل میخوام مینجا و میا هم بدون الکل سفارش دادن درحال خوردن بودیم که جین اومد و به میا گفت : افتخار میدین بیاین وسط رفتن باهم عشق میکردن مینجا هم بلند شد رفت دستشویی من موندم و تنهایی اما چند ثانیه بعد یه پسر اومد پیشم نشست دستش رو گذاشت روی کمرم گفتم : هی چیکار میکنی گفت : خانوم خوشگله نظرت چیه باهم برقصیم معلوم بود زیادی الکل خورده چون خیلی بوی الکلی میداد و مست بود گفتم : لطفاً مزاحم نشو بعده چند دقیقه دیگه داشت زیادی رو مخم راه میرفت بلند شدم و داد زدم و گفتم : عوضی برو گمشو کنار چون صدای آهنگ زیاد بود کسی صدامون رو واضح نمی شنید با زور میخواست بغلم کنه که با یه حرکت زدمش و افتاد روی زمین وقتی همه متوجه شدن صدای آهنگ کم شد بلند داد زدم و گفتم : صاحب این بار کیه یه مرد اومد و گفت : منم خانوم مش
۱۱۴.۳k
۲۶ مرداد ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۴۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.