لبخند خونین....ترک یهویی

*همینطوری یهویی نوشتم:)
همه جا تاریکه....
جز نور خودم نوری نمیبینم
باد میخواد شمع دلم رو خاموش کنه
دوستش داشتم مثل نفسام
ولی الان نفس هامو دوست ندارم
از خودم خسته شدم
مشکلات من رو محاصره کردن
من میدونم جام اینجا نیست
من هیچ وقت براتون مهم نبودم
وقتی مسیج میومد
اون فردی بودم که از خود بیخود میشد
ولی اون مسیج متعلق به من نبود
همیشه دلیل مسیج ها خودشون و دوستاشون بودن
چون دوستاشون نبودن به یه زاپاس سر میزدن
اونم برای این که دنبال فابشون بگردن
هیچ وقت شبیه حرفاشون نبودن
هیچ کدوم خود واقعیشون نبودن
منتظر خواب بی پایانم هستم
مثل همونایی که پیش من راجبشون حرف میزنین
میگین بدون اونا نمیتونین
میگین همه رفتن
ولی من براتون هیچم
میخوام بیخیال احساساتم شم
اون گذشت ها بازگشتی ندارن
هیچ وقت فکر نمیکردم از شما ضربه بخورم
همیشه اولویتم بودین
ولی اولویت نبودم
لبخندم با چاقو تراشیده شده
خون از سرم سرازیره
میدونم هیچ وقت کامبکامو تا ته نخوندین و اینم قرار نیست بخونین و تهش یه قشنگه میگین و میرین:)

#hazbin_company
#vpop