داستان ترسناک
شب خواب بودم که یک دفعه بیدار شدم
اروم چشمام رو باز کردم
کهیک چیزی ماننده گرگ دیدم
نه ترسیدم ونه خوش حال
نمی دو نستم چی کار کنم گرگ ارام امد پیشم
نفس سردش به من می خورد
اشکم در امد.
اخه توش قم وناراحتی بچه گیمرو دیدم همون
دختر که کسی رو نداشت فقت یه پرد داشت که سرا کار بود.
من مادر داشتم ولی یه ول گردبود.
اشک ریختم گرگ باصورت سفید نگام کرد.
امد جلومنو بقل کرد وگفت ناراحت
ناش کاریت ندارم.
من مثل تو ام. من کسی روندارم بامن بیا.
من ارا مش گرفتم ولدم خواست بگم
اره میام که گفتم.
اون خوش حال شد وبه پسری زیبا در سن من که 19ساله هستم در امد.
پسری زیبا ارام وناز باموهای
تلایی .
منو بقل کرد و گفت ممنون کیم....
وبه من گفت که
چشمت رو ببند
من بستم ودیدم به گرگی سفید وناز همونی که می خواستم شدم.
باهم رفتیم و رفتیم تا رسیدیم
به یک خانه زیبا دور از شهر تهران.
چاتا گرگ درخدمت من شدن
والان نه ماه از اون شب می گزره
ممنون خوندی به خدا راست گفتم.
بازم ادامه دارد،.....................................................................
بازم میگم
اروم چشمام رو باز کردم
کهیک چیزی ماننده گرگ دیدم
نه ترسیدم ونه خوش حال
نمی دو نستم چی کار کنم گرگ ارام امد پیشم
نفس سردش به من می خورد
اشکم در امد.
اخه توش قم وناراحتی بچه گیمرو دیدم همون
دختر که کسی رو نداشت فقت یه پرد داشت که سرا کار بود.
من مادر داشتم ولی یه ول گردبود.
اشک ریختم گرگ باصورت سفید نگام کرد.
امد جلومنو بقل کرد وگفت ناراحت
ناش کاریت ندارم.
من مثل تو ام. من کسی روندارم بامن بیا.
من ارا مش گرفتم ولدم خواست بگم
اره میام که گفتم.
اون خوش حال شد وبه پسری زیبا در سن من که 19ساله هستم در امد.
پسری زیبا ارام وناز باموهای
تلایی .
منو بقل کرد و گفت ممنون کیم....
وبه من گفت که
چشمت رو ببند
من بستم ودیدم به گرگی سفید وناز همونی که می خواستم شدم.
باهم رفتیم و رفتیم تا رسیدیم
به یک خانه زیبا دور از شهر تهران.
چاتا گرگ درخدمت من شدن
والان نه ماه از اون شب می گزره
ممنون خوندی به خدا راست گفتم.
بازم ادامه دارد،.....................................................................
بازم میگم
۱.۵k
۲۶ آذر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.