ددی فاکر من part: ⁸
``کوک``
وقتی داشتم میرفتم سمتش یهو دیدم جیمین رفت پیش لینا
/جرعت داری نزدیکش شو
.
.
``لینا``
دیدم کوک جیمین رو حل دادم امد سمتم موهامو گرفت کشون کشون برد سمت اتاق شکنجه
بازم شلاق کلفتشو اورد و به تنم میکوبید
انقدر مهم ضربه میزد ک اصلا حالم خوب نبود
باور نمیکنم این جانگوکه
.
.
``جیمین ``
وقتی صدای داد لینا میومد دلم اتیش میگرفت
تصمیم گرفتم برم و یونا رو ور دارم از اینجا فرار کنم
.
.
``کوک``
بعد ²⁰⁰ ضربه کارم تموم شد و لینا از هوش رفت
میخواستم برم پایین وقتی رفتم ن جیمینی بود ن یونایی همه جا رو دنبالشون گشتم ولی هر دوتا غیب شده بودن انگار
.
.
.
.
``لینا``
گوشیم زنگ خورد ک....
.
.
.
.
«────── « ⋅ʚ♡ɞ⋅ » ──────»
خماری😑
حمایت یادتون نره:)
شرط: ²⁴ لایک
ببخشید کم شد
وقتی داشتم میرفتم سمتش یهو دیدم جیمین رفت پیش لینا
/جرعت داری نزدیکش شو
.
.
``لینا``
دیدم کوک جیمین رو حل دادم امد سمتم موهامو گرفت کشون کشون برد سمت اتاق شکنجه
بازم شلاق کلفتشو اورد و به تنم میکوبید
انقدر مهم ضربه میزد ک اصلا حالم خوب نبود
باور نمیکنم این جانگوکه
.
.
``جیمین ``
وقتی صدای داد لینا میومد دلم اتیش میگرفت
تصمیم گرفتم برم و یونا رو ور دارم از اینجا فرار کنم
.
.
``کوک``
بعد ²⁰⁰ ضربه کارم تموم شد و لینا از هوش رفت
میخواستم برم پایین وقتی رفتم ن جیمینی بود ن یونایی همه جا رو دنبالشون گشتم ولی هر دوتا غیب شده بودن انگار
.
.
.
.
``لینا``
گوشیم زنگ خورد ک....
.
.
.
.
«────── « ⋅ʚ♡ɞ⋅ » ──────»
خماری😑
حمایت یادتون نره:)
شرط: ²⁴ لایک
ببخشید کم شد
۱۵.۸k
۰۸ مرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.