فیک(می خوام برای تو بمیرم ) پارت ۱۵

فیک(می‌خوام برای تو بمیرم ) پارت ۱۵

ویو ا/ت

اون واقعا مهربون بود و من فقط دوست داشتم یه چیز را بدونم این کارش دلیلی داره

+ خب دیگه من باید برگردم اتاقم تو هم میتونی استراحت کنی فردا به کارت برسی
- باشه خیلی ممنون
+ من رفتم
-خدافظ
همینطور که داشت میرفت منم بخواطر فشار عصبی که بهم وارد شده بود گرفتم خوابیدم
.
.
.
(روز بعد )

تقریبا ساعت ۱۰ بود که از خواب پریدم
اومدم برم دستشویی که گوشیم زنگ خورد
-سلام
+ بلاخره سلام کردی
- خب حالا چی شده
+من امروز خدمتکارم رفته مرخصی
- خب به من چه
+خب غذا ندارم
- من چیکار کنم
+ نمیشه بیایی پیش من برام غذا درست کنی
- شریک هستیم ولی دیگه نوکرت که نیستم
+ یعنی نمیایی
- چون خیلی اسرار می‌کنی ...صبر کن الان میام
+ منتظرم
لباس مو عوض کردم و رفتم سمت اتاقش
+ اومدی
- اوممم, چی میخوری
+یه چیزی حالا درست کن
.
.
۱ساعت بعد

غذا رو آماده کردم و میز را چیدم
- خدایی اتاق خودت خیلی بزرگ
+ دوستش داری
-چه فرقی می‌کنه , بیا بخوریم غذا رو
.
.
شروع کردیم به خوردن غذامون که تموم شد
ازش خواستم جرئت حقیقت بازی کنیم
میخواستم بدونم دلیل این همه خوب بودنش را ........
.
.
۵ لایک
۱۰ کامنت
پارت بعد خیلی حساس 🤌🤌