پارت 73
ت:متوجه شدی اخیرا خیلی کارمون به بیمارستان کشیده میشه؟
ابرویی باال انداخت و گفت:
جیمین:این رو که خیلی موافقم؛ ولی قول می دم نزارم دیگه آسیبی
بهت برسه، مخصوصا االن که یه جوجه توی شکمت
داری.
از تلفظ جوجه دلم غنج رفت، راستی من قراره به بچمون
چی بگم؟ بچمون! وای خدایا این بچه چه زود توی دلم جا باز
کرد؛ جیمین بلند شد و گفت:
جیمین: من برم پیش دکتر ببینم کی مرخص میشی.
سری تکون دادم که رفت؛ واقعا توی شوک بدی رفته بودم. من
االن یه مادرم و یه بچه از جیمین دارم، چقدر شیرین و دوست
داشتنیه!
حتما باید بگم جیمین برای
خواستگاری اقدام کنه؛ وگرنه دیرتر، مجبورم با شکم باال اومده
عروس شم!
در باز شد و جیمین همراه یه نسخه اومد؛ نسخه رو توی جیب
کتش گذاشت که پرسیدم
ت: چیشد؟ دکتر چی گفت؟
لب تر کرد و گفت
جیمین: چیز خاصی نیست، فقط گفت که هرماه برای چکاپ بریم و
چند روز دیگه میتونی چسب سرت رو باز کنی؛ االن هم
مرخصی.
نفس آسوده کشیدم و آروم از روی تخت بلند شدم که دستم رو
گرفت و کمکم کرد تا لباسهام رو عوض کنم؛ احساس میکردم
بوی بیمارستان گرفتم و باید دوش بگیرم. از بیمارستان که
بیرون اومدیم ماشین روشن کرد؛ یه پاکت قرص روی داشبرد
بود که پرسیدم:
ت:اینها داروهای منه؟
جیمین :آره بیبی.
ت:چی هستن؟
جیمین: یکیش مسکنه که اگه سرت درد کرد بخوری و یکیش هم برای
ترمیم زود زخماته.
»آهان«ی گفتم و سرم رو به شیشه تکیه دادم که تیر کشید؛ اَه
لعنتی.
آروم سرم رو به پشتی صندلی تکیه دادم و چشم هام رو بستم که
گفت:
جیمین: ت میخوای خونهی خودمون باشی؟
ت:نمیشه عزیزم؛ بابا مثل دفعه قبل عصبی و مامان هم نگران
میشه
ابرویی باال انداخت و گفت:
جیمین:این رو که خیلی موافقم؛ ولی قول می دم نزارم دیگه آسیبی
بهت برسه، مخصوصا االن که یه جوجه توی شکمت
داری.
از تلفظ جوجه دلم غنج رفت، راستی من قراره به بچمون
چی بگم؟ بچمون! وای خدایا این بچه چه زود توی دلم جا باز
کرد؛ جیمین بلند شد و گفت:
جیمین: من برم پیش دکتر ببینم کی مرخص میشی.
سری تکون دادم که رفت؛ واقعا توی شوک بدی رفته بودم. من
االن یه مادرم و یه بچه از جیمین دارم، چقدر شیرین و دوست
داشتنیه!
حتما باید بگم جیمین برای
خواستگاری اقدام کنه؛ وگرنه دیرتر، مجبورم با شکم باال اومده
عروس شم!
در باز شد و جیمین همراه یه نسخه اومد؛ نسخه رو توی جیب
کتش گذاشت که پرسیدم
ت: چیشد؟ دکتر چی گفت؟
لب تر کرد و گفت
جیمین: چیز خاصی نیست، فقط گفت که هرماه برای چکاپ بریم و
چند روز دیگه میتونی چسب سرت رو باز کنی؛ االن هم
مرخصی.
نفس آسوده کشیدم و آروم از روی تخت بلند شدم که دستم رو
گرفت و کمکم کرد تا لباسهام رو عوض کنم؛ احساس میکردم
بوی بیمارستان گرفتم و باید دوش بگیرم. از بیمارستان که
بیرون اومدیم ماشین روشن کرد؛ یه پاکت قرص روی داشبرد
بود که پرسیدم:
ت:اینها داروهای منه؟
جیمین :آره بیبی.
ت:چی هستن؟
جیمین: یکیش مسکنه که اگه سرت درد کرد بخوری و یکیش هم برای
ترمیم زود زخماته.
»آهان«ی گفتم و سرم رو به شیشه تکیه دادم که تیر کشید؛ اَه
لعنتی.
آروم سرم رو به پشتی صندلی تکیه دادم و چشم هام رو بستم که
گفت:
جیمین: ت میخوای خونهی خودمون باشی؟
ت:نمیشه عزیزم؛ بابا مثل دفعه قبل عصبی و مامان هم نگران
میشه
۶.۳k
۱۱ تیر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.