ات: خب اقای چانگ جوون خوش اومدی
ات: خب اقای چانگ جوون خوش اومدی
چانگ:...
ات: اها یادم رفت رو دهنت چسبه بکنینشـ
بادیگار: چشم خانم
چانگ جوون: از جونم چی میخوای
ات: من هیچی فقط مردنت
چانگ جوون: توی دختر کوچولو
ات: فکر میکنم باید ادب شی وقتی پدر مادر ناتنیم را کشتی وقتی من اسیر کردی و منو داشتی تا سر حد مرگ میزدی وقتی منو میخواستی به زور به چندتا ادم عوضی بفروشی ها (داد)
چانگ جوون : هه تو نمیتونی کاری کنی پسرام میکشنت
ات: آآ یادم رفت بیا پسراتو بگیر
پسراشو انداختم جلوش
چانگ جوون: ای بی مصرفا نتونستین منو نجات بدین
ات: فکر کنم وقت خدا حافظیه
بای بای
و بومممممممم
(مثلا صدای تفنگه)
ات: این ع*نو ببرین
و دست پاهای اینارو باز کنین
ات: تشکر که کمکم کردین بای
با لباسای خونی رفتم خونه
کوک: ات(ترسیده)
چیزی شدع
ات: ای خدا هنوز هیچکس به شغل من عادت نکرده
کوک: اها
ات: برو لباساتو بپوش خو
کوک: باش ولی دیگه به من دستور نده
ات: باش
کوک: تنکس
ات ویو یه لباس دارک پوشیدم
عکسشو میذارم
کوک هم یه کت شلوار سرمه ای پوشید
چانگ:...
ات: اها یادم رفت رو دهنت چسبه بکنینشـ
بادیگار: چشم خانم
چانگ جوون: از جونم چی میخوای
ات: من هیچی فقط مردنت
چانگ جوون: توی دختر کوچولو
ات: فکر میکنم باید ادب شی وقتی پدر مادر ناتنیم را کشتی وقتی من اسیر کردی و منو داشتی تا سر حد مرگ میزدی وقتی منو میخواستی به زور به چندتا ادم عوضی بفروشی ها (داد)
چانگ جوون : هه تو نمیتونی کاری کنی پسرام میکشنت
ات: آآ یادم رفت بیا پسراتو بگیر
پسراشو انداختم جلوش
چانگ جوون: ای بی مصرفا نتونستین منو نجات بدین
ات: فکر کنم وقت خدا حافظیه
بای بای
و بومممممممم
(مثلا صدای تفنگه)
ات: این ع*نو ببرین
و دست پاهای اینارو باز کنین
ات: تشکر که کمکم کردین بای
با لباسای خونی رفتم خونه
کوک: ات(ترسیده)
چیزی شدع
ات: ای خدا هنوز هیچکس به شغل من عادت نکرده
کوک: اها
ات: برو لباساتو بپوش خو
کوک: باش ولی دیگه به من دستور نده
ات: باش
کوک: تنکس
ات ویو یه لباس دارک پوشیدم
عکسشو میذارم
کوک هم یه کت شلوار سرمه ای پوشید
۴.۵k
۲۳ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.