آقا میخوام یه شکنجه روان خوب بهتون یاد بدم که از مرگ بدتر
آقا میخوام یه شکنجه روان خوب بهتون یاد بدم که از مرگ بدتره
اول کسی رو که میخواید شکنجه کنید ببرین توی یک اتاق کاملا تاریک جوری که هیچی نبینه ، بعد جلوی چشماشو هم ببندید دست و پاشم جوری ببندید که بدنشو لمس نکنه. فقط دهنش و دماغش باز باشه ، این مهمه ، اصلا نتونته بدنش رو لمس کنه ، اتاق هم هیچ نور کوچیکی نداشته باشه و هیچ صدایی هم نشنوه. بعد از یک روز که همونجوری بود یک صدای کوچیک پخش کنید و بعد از صدا بهش غذا بدین ، هرروز همین کارو بکنین یعنی طبق یک ساعت مشخص صدای کوچیک پخش کنید بعد بهش غذا و آب بدین ، بعد از چندماه همینجوری اون میفهمه وقتی صدا پخش میشه براش غذا میاریم ، ولی چندماه که گذشت صدارو که پخش میکنید یک ساعت بعد از صدا غذا رو براش بیارید اینم تا چندماه تکرار کنید ، توی ذهنش ثبت میشه که وقتی صدارو میشنوه یک ساعت بعدش غذا میارن براش. به اینم که عادت کرد ببریدش یک اتاق کاملا سفید و پر نور بدون در و پنجره. هیچ چیز رنگی توش نباشه فقط سفید و دست و پاهاش هم بسته باشه بازم ، تاکید میکنم که اصلا نتونه خودشو لمس کنه ، آینه هم نداشته باشه و کلا نه خودشو لمس کنه و نه ببینه. اینجا توی اتاق سفید هم مثل روال قبلی ، اون مغزش به طور ناخودآگاه فقط برای زنده موندن تلاش میکنه و چون هی چرخه عادت هاش عوض میشه دیگه نمیتونه خودش رو حس کنه و مثل یک روح توی ساعت مشخص میدونه که وقت غذاشه بعد از چندسال خیلی طبیعی میمیره ، اما قبل از مرگش کاملا شکنجه میشه..
تا آموزش های دیگه بدرود🤡✋(از من بترسید)
اول کسی رو که میخواید شکنجه کنید ببرین توی یک اتاق کاملا تاریک جوری که هیچی نبینه ، بعد جلوی چشماشو هم ببندید دست و پاشم جوری ببندید که بدنشو لمس نکنه. فقط دهنش و دماغش باز باشه ، این مهمه ، اصلا نتونته بدنش رو لمس کنه ، اتاق هم هیچ نور کوچیکی نداشته باشه و هیچ صدایی هم نشنوه. بعد از یک روز که همونجوری بود یک صدای کوچیک پخش کنید و بعد از صدا بهش غذا بدین ، هرروز همین کارو بکنین یعنی طبق یک ساعت مشخص صدای کوچیک پخش کنید بعد بهش غذا و آب بدین ، بعد از چندماه همینجوری اون میفهمه وقتی صدا پخش میشه براش غذا میاریم ، ولی چندماه که گذشت صدارو که پخش میکنید یک ساعت بعد از صدا غذا رو براش بیارید اینم تا چندماه تکرار کنید ، توی ذهنش ثبت میشه که وقتی صدارو میشنوه یک ساعت بعدش غذا میارن براش. به اینم که عادت کرد ببریدش یک اتاق کاملا سفید و پر نور بدون در و پنجره. هیچ چیز رنگی توش نباشه فقط سفید و دست و پاهاش هم بسته باشه بازم ، تاکید میکنم که اصلا نتونه خودشو لمس کنه ، آینه هم نداشته باشه و کلا نه خودشو لمس کنه و نه ببینه. اینجا توی اتاق سفید هم مثل روال قبلی ، اون مغزش به طور ناخودآگاه فقط برای زنده موندن تلاش میکنه و چون هی چرخه عادت هاش عوض میشه دیگه نمیتونه خودش رو حس کنه و مثل یک روح توی ساعت مشخص میدونه که وقت غذاشه بعد از چندسال خیلی طبیعی میمیره ، اما قبل از مرگش کاملا شکنجه میشه..
تا آموزش های دیگه بدرود🤡✋(از من بترسید)
۱.۹k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.